جرعه ای از کوثر امام زادگان احمد و جعفر (ع) آباده
- شناسه خبر: 31949
- تاریخ و زمان ارسال: 19 آبان 1400 ساعت 06:38
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر
به گزارش بقاع خبر از اداره اوقاف شهرستان آباده : مرحوم تشکری درکتاب ستارگان فروزان علت مهاجرت امامزادگان رابه ایران ازکتاب دائره العمارف اسلامیه تالیف عبدالعزیزنقل میکنندایشان می نویسد: پس از پیروزی تازیان به ایران و آمدن اشعریین ازپیروان علی (ع)به قم ،مذهب تشیع دربرخی ازشهرهای ایران به تدریج انتشاریافته وعلویین هم درنتیجه فشار بنی امیه وبنی عباس برایشان وتباه کاریهای پرشگفت که بر آنها می آورند، به شهرهای دوردست کشورهای اسلامی پناه می بردندودر نتیجه همین آورگی ازمدینه وشهرهای نهم جزیره العرب وشام و بغدادوآمدن آنان به شهرهای دوردست عراق عرب مانندحله ونجف وحائر(کربلا)وکوفه یا برخی از شهرهای ایران مانندقم و سبزوار،کاشان وشیرازپیش از خلافت مامون وواگذاری وولایت عهدی خود به حضرت رضا (ع)چندین خاندان مهم ازعلویین به طوری که علماءانساب می نگارند در این شهرها خاصه عراق عرب تشکیل گردید . ولی پس ازولایت عهدی حضرت رضا(ع) نزد مامون ،هجرت علویین به شهرهای مختلف ایران و خاصه خراسان چند برابر گردید.اما پس ازعهد شکنی مامون علویین نوعاًهراسان شدند وبسیاری ازآنهابه شهرهای دوردست طبرستان ودیلمانستان وغیره فراری شدند ودشمنان هم یا به واسطه تعصبات مذهبی یا به فرمان شهریاران عباسی ودیگران آنها را به شهادت می رساندند .
امامزادگان گاهی جهت ترویج وگاهی به جهت فرارازظلم اعادی ودشمنان به ایران تشریف فرما شده اند واهالی ایران مقدم آنهارا گرامی داشته واز هیچ گونه احترامی نسبت به آنان کوتاهی نکردندوحتی گاهی که دشمنان به دنبال آنان ازشهرهای دیگر می آمده اند،این مردم دوستداراهل بیت (ع)درراه یاریشان از خون خود دریغ نکرده ودررکاب آنها شربت شهادت را نوشیده اند .
سند گواه این مطلب یاری نمودن مردم خاه ازحضرت سلیمان علی بن امام محمد باقر(ع)است که درمکتب تاریخی ار آنان یاد شده است. درکتاب منتخب التواریخ خراسانی می نویسد:
“بدان که غالب بلادمسلمین قبرامامزادگان محترم موجود است که بلاواسطه ویابه یک واسطه به معصوم می رسند و قبورشان محل نزول رحمت وبر کات است وملاذ درماندگان ومکررازبسیاری ازآنها کرامات وخوارق عادات مشاهده می شود “.
چون درزمان خلفا بنی امیه خصوصا ًزمان معاویه و زیادبن ابیه وحجاج بن یوسف ثقفی وهمچنین زمان خلفاءعباسی خصوصاً زمان منصوروهارون الرشید (علیه العنه)بسیاری ازامامزادگان راشهیدکردند.
چنانچه درروایات شیخ صدوق (ره)است:
ازحمیدبن قطبه که گفت اوقاتی که هارون الرشیددرطوس بودنیمه شبی عقب من فرستادومن حاضرشدم،گفت اطاعتت امیرالمومنین را چگونه است تااینکه درمرتبه سوم گفتم به جان ومال واولادودین .آن معلون خنده کردودرهمان نیمه شب امرکردکه شصت نفرازذریه فاطمه (س)وحضرت علی(ع)رابه قتل رسانیدم وبسیاری ازامامزادگان محترم رامیان دیواربه گچ وآجرگرفتند.
درعیون الاخبارروایت کرده:”چون منصورداوانیقی بغداد رابنا نمود سادات راطلب می کردوبه هریک که می رسید اورادرچوف دیوارمی گذارد”
بسیاری از امامزادگان محترم جلاء وطن نمودند ومختفی بودند تا ازدنیا رفتند.
پس بنابرآنچه گفته شد محتمل است که قالب این بقاع وقبورشریف منتسب به آن بزرگواران صحیح باشد لیکن چون مردم درمقام ضبط اساسی آنها و ضبط نسبتشان نبودند و رسم هم نبوده که سنگ لوحی روی قبربگذارند لذاغالب آنهااسم شریفشان وموضع دفنشان برما مخفی مانده است.
علت شهرت امامزادگان به شاهزادگان
سخن در بیان این است که چراامامزادگان را به عنوان شاهزادگان نام می بردند ؟
در این زمینه مرحوم فیض درکتاب گنجه اثار قم صفحه 220 می نویسد:”درتسمیه امامزادگان به عنوان شاهزادگان در وجه قابل تقریراست.
آنکه اکثریت قریب به اتفاق امامزادگان مدفون درایران ازسادات حسینی وذرای امام سجاد (ع)وهمگی ازنتایج یزد گرد سوم شاهنشاه ساسانی می باشندکه از دو جانب دارای نسبی بلند هستند،چه که شاه زنان ،شاهزاده ایرانی مادرامام سجاد (ع) بود که با خواهر خود درسال 30 قمری درخلافت عثمان توسط اخنف بن قیس دستگیروعامربن عبدالله ،فاتح خراسانی ؛آنان را در حالی که به قصد طواف خانه خدا درلباس احرام ازمروبه جانب حجاز حرکت می کردند،همراه به مدینه آورد ویادرسال38 قمری توسط حریث بن جابروالی خراسان دستگیروبه کوفه نزدامیرالمونین علی (ع)اعزام شدند.
وجه دیگرآنکه مردم ایران پادشاهان خود را برگزیده خداومظهرقدرت وعدالت ذات خداوند شناخته بالاترین مقامات عالیۀ واجب الاطاعه می شمردند و چون به قبول اسلام مفتخرشدند وبه آئین مقدس امامیه گرویدند بامقام مفترض الطاعه ای به نام امام هم روبروشدند پس برمبنای عدم تکفیف امرسیاست ازدیانت دراندیشه آن برآمدند که سنت ملی باستانی را باسنت مذهبی وایمانی درهم آمیخته به نوعی جمع کنند وحرمت حریم هردومقام را مرعی داشته به نحوی آنهارا دریکدیگرادغام نمایند.
درنتیجه برای تجلی دادن عظمت ومنزلت امامان وامامزادگان دووجه برای آنان قائل شدند.
ردیف نخست را به عنوان شاه و سلطان نامبرده و ردیف دوم رابه عنوان شاهزاده همی خواندند . مثلاًامام هشتم راالسلطان علی بن موسی الرضا(ع)وعلی الطاهر مدفون درمشهد اردهال (در20 کیلومتری کاشان) راسلطان علی بن امام محمدباقر(ع)وامامزاده بافصل(واسطه) را شاهزاده گفتند.
دراین صورت امامزادگان حسنی وعباسی (فرزندن حضرت ابوالفضل العباس)وسادات عقبی اگرشاهزاده خوانند برسبیل تجوزوبه تبع اکثریت است
درکتاب شبهای پیشاورصفحه 110 آمدن جناب سیداحمدشاه چراغ فرزندامام موسی الکاظم (ع)وهمراهان رابه ایران وورودشان به فارس وجنگی که بین او وحاکم فارس اتفاق افتاد رامی نویسد.
البته هدف ما از نقل این گفتار دراین است که امامزادگان موردنظرما یعنی حضرت احمدوجعفر(ع)جزوگروهی ازسادات بودند که همراه شاه چراغ(س)به ایران آمده وبعد از جنگ به دستور آن امامزاده متفرق شده اند.
خلاصه ورودامامزاده احمدبن موسی الکاظم(ع)به نقل ازکتاب شبهای پیشاوربدین نهج است: “درآخرقرن دوم هجری که حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع)را مامون خلیفه عباسی جبرا ًولیعد خود نمود وبه طوس برد مدتی بین اخوان بزرگوارش باآن حضرت جدایی افتاد وشوق زیارت آن حضرت را تحریک نمودبه وسیله نامه ای ازحضورمقدس حضرت رضا (ع)وخلیفه مامون الرشید استیزان نموده برای حرکت به سمت طوس خلیفه ای حسن استقبال نموده وآنها رااحضار نمود.
جناب سید میراحمدشاه چراغ به اتفاق جناب سیدمیرمحمدعابد وجناب سیدعلاالدین حسین برادران معظم وجمع کثیری از برادرزادگان وبنی اعمام وارقاب ودوستان به قصد زیارت حضرت رضا (ع)ازحجاز به سمت طوس حرکت نمودند.طریق مسافرت به طوس آن زمان غالباً ازراه کویت وبصره واهواز بوشهر وشیرازبوده است .
دربین راه نیز جمع کثیری از شیعیان وعلاقمندان به خاندان رسالت به سادات معظم ملحق وبه اتفاق حرکت می نمودند وتا نزدیک شیرازکه رسیدند تقریباً یک پانزده هزار نفری رجال ونساء شده بودند.
مامون و حکام شهرها خبر حرکت چنین قافله بزرگی را به مامون دادند مامون ترسید که اگر چنین جمعی از بنی هاشم ودوستداران وفدائیان آنها به طوس برسند اسباب تزلزل مقام خلافت گردد.
لذا امریه صادرنمود به تمام حکام بلاد که درهرکجا به قافله بنی هاشم رسیدن مانع ازحرکت شان شوند وآنها را به مدینه برگردانند.
به هر کجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز که قبل از رسیدن قافله حکم به حکومت وقت رسید.قتلغ خان حاکم شیراز مردی بسیارجدی وقسی القلب بوده ، وی فوری با چهل هزار لشکر جرار در خان زینان که هشت فرسخی شیراز بود اردو می زند.همین که قافله بنی هاشم به آنجا می رسند برای امامزادگان معظم پیام می دهد که حسب الامر خلیفه آقایان ازهمینجا باید برگردید.
حضرت سید میر احمد در جواب می فرمایند : اولاًما قصدی ازاین مسافرت جزدیداربرادربزرگوارمان حضرت رضا(ع) نداریم ، ثانیاً ما بی اجازه نیامدیم ازشخص خلیفه استیذان نمودیم وبه دستور خود اوحرکت نمودیم ، قتلغ خان می گوید: امراست که ماازحرکت شماممانعت نمائیم ممکن است باقتضای وقت امرثانوی شده باید اجرا شود،آقایان ناچارید ازهمین جابرگردید.
جنای سید میراحمد بااخوان وسایربنی هاشم ودوستان وهمراهان با هم مشورت می نمایند وهیچ یک حاضربه مراجعت نمی شوند.
صبح که قافله خواست حرکت نماید احتیاطا ًزنان راعقب قافله قراردادند.همین که کوس رحیل نواخته شد،قتلغ خان سرراه رابست وعاقبت کارازحرف به عمل کشید وجنگ شدیدوخونینی شروع شد. لشکرقتلغ خان دراثرفشاروشجاعت بنی هاشم پراکنده وشکست برآنها وارد آمد. دراین بین سران لشکر شکست خورده تدبیری اندیشیدند.
عدهای بالای بلندیها رفته وفریاد می زنند : اگربه پشت گرمی علی بن موسی رضا(ع) ولیعهدخلیفه می جنگند، خبررسیدکه ولیعهد وفات کرد.
یک مرتبه این خبرارکان وجودشیعیان ومردم سست عنصررا تکان داده وازاطراف امامزادگان متفرق می شوند.
لذاجناب سیدمیراحمد شبانه بااخوان وارقاب ازبیراهه به شیرازرهسپارمی گردند،و
جناب میراحمدمی فرمایند: چون دشمن درتعقیب ماست خوب است بالباس مبدل پراکنده شویم تا گرفتارنشویم.
امامزادگان همان شبانه به اطراف پراکنده شدند .لذا بهد از متفرق شدن امامزادگان معاندین و حکامی که دربلادازطرف مامون برگزیده شده بودند، به محض شناختن امامزادگان آنان را دستگیروبعضاً که مقاومت می نمودند به شهادت میرساندند وبعدازرفتن دشمنان اهالی بلاد نزدیک به دفنان شهیدان پرداخته اندوبعضی باقی مدت عمررادراختفاوعدم معرفی درگوشهای به زندگی وتبلیغ پرداخته تامرگ حتمی آنان فرارسیده وخودرامعرفی نکرده به رحمت حق واصل شده اند.
بیان چگونگی شهادت امام زاده گان احمد و جعفر(ع)
بر اهل بصیرت پوشیده نیست ، زمانی که حضرت ثامن الحجج حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام ازطرف مأمون به ولایتعهدی برگزیده شدند ، مدتیبین آن حضرت و اخوان و اقاربشان جدائی افتاد و آنها طی نامه ای از محضر امام و خلیفه اجازه خواستند به سوی طوس حرکت نمایند ، هنگامی که این سادات حسنی و حسینی وارد ایران شدند جاسوسان به مأمون خبر دادند که اگر این سادات به طوس برسند مسلماً خطر بزرگی برای خلافت خواهند بود لذا مأمون به فکر چاره افتاد و طی نامه ای به همه حاکمان بلاد دستور داد که از حرکت آنان به سوی خراسان ممانعت نموده و آنها را مجبور به بازگشت کنند ، سادات بنی هاشم که از طریق بصره و کویت و اهواز و بوشهر به فارس رسیده بودند در بین راه با لشکر 4000 هزار نفری قتلغ خان (حاکم شیراز ) روبرو شدند ، قتلغ خان که مردی سختگیر و قسی القلب بود راه را بر آنها بست و مانع از حرکتشان به سوی مقصد شد . آنها نامه استیذان خلیفه را نشان دادند و گفتند این گذر نامه بدستور خلیفه صادر شده لکن قتلغ خان نپذیرفت و گفت دستور ثانوی رسیده که از ادامه حرکت شما بسوی طوس جلوگیری شود و که به محل خود مراحعت نمایید .
حضرت احمد بن موسی با سایر برادران و همراهان مشورت کردند و چون هیچ کدام حاضر به بازگشت نشدند جنگ سختی بین دو طرف درگرفت و تعدادی از امامزادگان به شهادت رسیده و یا مجروح شدند . حضرت احمد بن موسی (ع) صلاح دیدند خود و اقوام از بیراهه بطرف شیراز راه را ادامه دهند و به همراهان فرمودند چون دشمن در تعقیب ماست باید با لباس و پراکنده برویم ، از طرفی قتلغ خان نیز به مأموران خود دستور داد تا امامزادگان را تعقیب و در هر جا به آنها رسیدند دستگیر و یا به قتل برسانند . معاندین به محض مواجه شدن با امامزادگان آنها را به شهادت می رسانند و این دو بزرگوار که از طرف اقلید و سرحدات به طرف آباده رهسپار بودند در حال استراحت در کنار آب قنات حسین آباد بهمن بوسیله ایادی حاکمان ظلم و جور به شهادت می رسند .