رحلت فقیه موسس دانشگاه ازاد رودهن
- شناسه خبر: 31818
- تاریخ و زمان ارسال: ۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۴۶
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر
به گزارش بقاع خبر : سید احمد میرخانی از جمله علما و قرآنپژوهان معاصر ایران و یکی از مفاخر علمای تهران، عالمی عامل و عارفی کامل بود که در راه نشر دانش و فرهنگ شیعی، خدماتی ارزنده از خویش به یادگار گذاشت.
ولادت و نسب
وی در آبان سال 1290ش مطابق با 1329 ق در یکی از محلهای قدیمی جنوب شهر تهران متولد شد.[1] پدر بزرگوار او حاج سید مصطفی حسینی برغانی، از علما و مبارزان دوران مشروطه و استبداد صغیر بود و نسب مرحوم میرخانی با چهل و هفت پشت به امام سجاد (علیه السلام) میرسد. ایشان در مورد نسب خود چنین مرقوم داشته است: «…من از طریق پدرم سید مصطفی حسینی برغانی با چهل و هفت پشت از سادات علوینژاد به فخر عباد، ذوالثفنات، سیدالساجدین و زینالعابدین، حضرت امام علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) میرسم…».[2]
خاندان میرخانی اهل علم و هنر بود و در این میادین، شخصیتهای برجسته و مهمی از این خاندان معرفی شدهاند:
پدربزرگ سید احمد میرخانی، آقا سید عباس، مشهور به «سید عباس کبیر»، واعظ و اهل منبر بود و شش ماه از سال یعنی بهار و تابستان را در تالیان برغان اقامت داشت و شش ماه دیگر را در تهران. در بهار و تابستان، هر هفته صبح پنجشنبه برای وعظ به تهران میآمد و صبح شنبه به تالیان بازمیگشت.
سید عباس کبیر سه پسر داشت: سید مصطفی (پدر آیتالله میرخانی)، سید مرتضی و سید مجتبی. سید مرتضی برغانی، خطاط بسیار مشهور، پدر روانشاد سید حسن و سید حسین میرخانی است که هر دو مانند پدر، از نامورترین استادان خوشنویس در تاریخ خطاطی ایران، صاحب مکتب در این هنر، و بنیانگذار انجمن خوشنویسان بودند.[3]
خانواده
پدر آیتالله میرخانی، حجتالاسلام حاج سید مصطفی میرخانی، از عالمان مشروطهخواه و نماینده صنف سمسار تهران در اولین دوره مجلس شورای ملی بود. نام و تصویر او در کتابهای تاریخ مشروطه، از جمله تاریخ مشروطیت از احمد کسروی و تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظمالاسلام کرمانی آمده است.[4]
آقا سید مصطفی به علت فوت همسرانش، در مجموع سه بار ازدواج کرد. از همسر اول پسری به دنیا آمد به نام سید ذبیحالله که بعدها پزشک شد و «شفاءالدوله» لقب گرفت. پس از فوت همسر اول، سید مصطفی برای بار دوم ازدواج کرد که از این همسر دو پسر متولد شد؛ پسر نخست سید محمد و پسر دوم سید احمد (آیتالله میرخانی) . همسر دوم سید مصطفی نیز پیش از آنکه سید محمد پا به مدرسه بگذارد وفات یافت. سپس آقا سید مصطفی برای سومین و آخرین بار ازدواج کرد و از همسر سوم نیز پسری به نام سید جواد به دنیا آمد.[5]
چنانکه ذکر شد، آقا سید مصطفی از مشروطهخواهان اولین دوره مجلس شورای ملی بود. از اینرو پس از غائله بمباران مجلس به دستور محمدعلی شاه، تحت تعقیب ایادی شاه قرار داشت. به همین دلیل، مدتی مخفیانه زندگی کرد، اما پس از آنکه دریافت در تهران امنیت نخواهد داشت، به طور ناشناس و به وسیله گاری پست به مشهد گریخت. در این سفر، حدود ده نفر همراه او بودند و سفری پر افت و خیز را به سرانجام رساندند.
از آقا سید مصطفی، یک سفرنامه و یک دیوان کوچک شعر باقی مانده است. او در سفرنامهاش، لحظه به لحظه سفر خود و همراهانش را با گاری پست تا مشهد مقدس شرح و مطالب دیگری نیز بیان کرده که بازگو کننده اوضاع اجتماعی و سیاسی آن روز است.[6]
کودکی
کودکی آیتالله میرخانی در محله پاچنار تهران، واقع در خیابان خیام امروز و در خانه قدیمی پدر گذشت. ایشان بعدها این خانه را به عنوان حسینیه به صنف بزازها واگذار کرد و اکنون خانه حدود 166 سال قدمت دارد.
سید احمد پس از اتمام دوره ابتدایی، برای گذراندن دوره متوسطه آن روز وارد دبیرستان شد؛ اما شور و اشتیاق تحصیل دروس دینی از همان روزگار در وجودش بود و پدر نیز همواره مشوّق او بر این امر بود.
از عادتهای حسنهای که از کودکی در وجود ایشان نهادینه شد، این بود که هر هفته همراه پدر خویش به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در ری مشرف میشد و به قدری بر این امر اهتمام و مداومت داشت که بعدها نیز این عادت حسنه را به نیکی پاس داشت و بر آن اصرار میورزید. خود ایشان در این زمینه مرقوم داشته است:
…از طفولیت، هر روز با پدرم یا (با) قطار راهآهن یا پیاده به زیارت آن حضرت میرفتم. بعد از فوت والد، من هم به فکر افتادم که آن عادت خوب را ترک نکنم، لذا تصمیم گرفتم که شبهای جمعه به هر وسیلهای که شده تابستان و یا در زمستان، در گرما یا سرمای شدید، خود را در مجالس احیای آنجا برسانم تا شاید خدا به واسطه آن نالهها و گریهها نظری هم به حقیر بنماید… .[7]
هجرت به کربلا
سید مصطفی، پدر سید احمد، پیوسته ملبس به لباس روحانیت بود و هیچگاه از روحانیت و طلبگی کناره نگرفت. به همین سبب، پس از آنکه در زمان رضا شاه پهلوی، قانون توحید لباس در مجلس شورای ملی به تصویب رسید،[8] تهران را برای اقامت مناسب ندید و قصد عزیمت به نجف اشرف کرد. سید احمد میرخانی در این زمینه نقل کرده است: «وقتی رضا شاه گفت باید عمامهها را بردارند، او نیز گفت: تا زندهام زیر بار کلاه پهلوی نمیروم و تا زمان مرگم باید عمامه داشته باشم».[9]
به همین منظور، در سال 1308 شمسی سید مصطفی میرخانی، تنها و بدون خانواده به نجف اشرف هجرت کرد. او پیش از سفر، کارخانه چوببُری خویش را فروخت و اموال خود را به دکتر ذبیحالله (فرزند ارشدش) سپرد تا موقع نیاز برای او بفرستد.
پس از گذشت مدت کوتاهی، سید مصطفی در نجف اشرف بیمار شد و به خانواده پیغام فرستاد که نزد او بروند. در این هنگام، دو برادر بزرگتر آیتالله میرخانی در تهران ماندند و سید احمد میرخانی که در آن زمان حدود 18 سال داشت، همراه مادر و برادر خردسالش سید جواد، عازم نجف شدند و سپس همراه پدر به کربلا رفتند و در آنجا ساکن شدند.
سید احمد از فرصت حضور در کربلا استفاده کرد و به تحصیل و فراگیری مقدمات دروس دینی پرداخت. به همین منظور، در مدرسه ترکها نزد حاج شیخ محمود کلباسی مقدمات را آغاز کرد.[10]
پس از گذشت یک سال، پدر ایشان بر اثر همان بیماری فوت کرد و بنابر وصیت خودش در نجف اشرف دفن شد. فوت سید مصطفی مصادف شد با تیره شدن روابط ایران و عراق در سال 1309 شمسی که بر اثر آن، ماندن در عراق برای سید احمد و مادر و برادرش غیر ممکن بود و آنان با مشکلات مالی روبهرو بودند؛ به طوری که حتی هزینه بازگشت به ایران را نیز نمیتوانستند تأمین کنند. مرحوم میرخانی مرقوم داشته است: «پس از فوت ایشان، رابطه سیاسی ایران و عراق سخت شد و پهلوی نمیگذاشت یک نفر به عراق مسافرت کند. در آن وقت، پول عراق روپیه بود و در اثر سختگیری پهلوی که پول ایران به عراق نیاید، روپیه در عراق گران و پول ایران هم به سختی در عراق میآمد. لذا برادر من، دکتر، نتوانست پول خرجی به ما برساند».[11]
به همین دلیل، پس از توسل به حضرت اباعبدالله (علیه السلام) ، فردی که او را نمیشناخت، خرجی راه آنها را میدهد تا به تهران بازگردند: «…با حالت شکستهدلی و چشمان اشکآلود متوسل به حضرت اباعبدالله (علیه السلام) شدم، عرض کردم شما مشکل ما را حل کنید. در این حال بودم که شخصی آمد نزد من، سلام کرد و نشست و جویای حال من شد که اهل کجا هستی؟ گفتم که اهل تهرانم، پدرم مرده است، میخواهیم به تهران بازگردیم، نمیگذارند پول بیاید و من پول ندارم. گفت: من یکی از تجار کرمانشاه هستم. هر مقدار پول بخواهی میدهم. بعد، از تهران برایم حواله به کرمانشاه بفرست…».[12]
بازگشت به تهران
سید احمد میرخانی در سال 1309ش به تهران بازگشت. او دبیرستان را ترک گفت و فقط به دروس حوزوی روی آورد؛ در کنار آن، قصد داشت وارد بازار شود و کسب و تجارتی پیشه کند. از اینرو، سهمالارث پدری را که قریب هزار تومان بود،[13] از برادر خویش مطالبه میکرد. اما برادران به شدت با این امر مخالفت، و ایشان را از ورود به بازار منع کردند: «….خواستم در رشته کسب وارد شوم، برادران با من شدیداً مخالفت کرده و سهمالارث پدری را به من ندادند. در آن روز، آن مبلغ سهم الارث من که نزد برادرم بود، وجه زیادی بود و با آن میتوانستم هر کاری بکنم، ولی نگذاشتند تا من مجبور شدم که خودم روزها کار کنم و شبها به درس قدیمی ادامه دهم».[14]
در همین روزگار بود که برای گذراندن دوره خدمت سربازی فراخوانده شد، اما خدمت کردن در نظام پهلوی را دوست نداشت؛ چرا که اولاً رضا شاه و حکومت پهلوی را نامشروع میدانست و خدمت کردن در آن نظام را صحیح نمیدید؛ ثانیاً فراخوانده شده بود که به جنگ ایل قشقایی در فارس برود. به همین دلیل از خدمت سربازی سرباز زد و به درگاه حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) متوسل شد: «این ایام، مصادف شد با موقع سربازی حقیر در زمان رضاشاه و رفتن به فارس برای جنگ با ایل قشقاییها. حقیر با آن توسلاتی که به حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) داشتم، در شب جمعهای از آن حضرت خواستم که از خدا بخواهد که از شرّ آن سلطان ظالم نجات پیدا کنم. اتفاقاً در ایام همان هفته برای معرفی خودم به تکیه دولت که نزدیک بازار است رفتم؛ یک سال حقیر را معاف کردند و در سال بعد هم معاف دائم شدم. در صورتی که معاف دائم شدن به قدری سخت بود که میبایست به نظر رضا شاه برسد، ولی از آنجا که خدا بخواهد کاری درست شود، قدرت [تمام] اهل عالم نزد مقدرات خدا هیچ است…».[15]
پس از مدتی سید احمد حضور در تهران را جایز ندید و برای ادامه تحصیل عازم مشهد امام رضا (علیه السلام) میشود: «پس از مدتی، دیدم که تحصیل در تهران مشکل و در آن زمان سخت پهلوی، بسیار دشوار است؛ لذا مجدداً تصمیم به حرکت نجف گرفتم، ولی به واسطه سختی عبور و مرور در راه و ندادن تذکره و مشکلات سخت مسافرت، از حرکت به نجف صرفنظر کرده، تصمیم به مشهد مقدس حضرت رضا (علیه السلام) گرفتم، و از آن حضرت تقاضا کردم که وسایل ماندن من در جوار مطهر خودشان را فراهم کنند و اتفاقاً هم درست شد…».[16]
استادان
- آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی: وی در سال1270ش در روستای «قلعه هاشم خان قزوین» که امروزه به شهرک مدرس معروف است، در خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود. وی مقدمات و سطح را در قزوین گذراند و برای تکمیل مدارج عالی استنباط به اصفهانرفت. پس از شش سال به قزوین بازگشت و سپس به مشهد مهاجرت کرد. در مشهد از محضر حاج آقا حسین قمی و میرزا محمد آقازاده خراسانی ـ فرزند آخوند خراسانی؛ صاحب کفایه ـ کسب کمال کرد و از این دو استاد بزرگوار به دریافت اجازه اجتهاد مفتخر گردید. همین اجازه از طرف آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به توقیع «صدر عن اهله و وقع محله» موشح گردید. پس از مهاجرت آیتالله میرزا مهدی اصفهانی به مشهد در سال 1340ق، مدتی نیز از محضر ایشان بهره برد و مبانی اصولی میرزای نائینی را از ایشان فرا گرفت.[17]
او شاگردان بسیاری داشت و سرانجام پس از چهل سال تدریس و تربیت شاگردان برجسته و وارسته، در تاریخ 22 مهر 1339ش، همزمان با بیستم ربیع الآخر 1380ق درگذشت و در مدخل ورودی حرم مطهر رضوی (علیه السلام) از طرف ضلع شمالی صحن آزادی (صحن نو) کفشداری شماره 7، به خاک سپرده شد.[18]
- آیتالله شیخ مجتبی قزوینی خراسانی: او، فرزند حجتالاسلام و المسلمین شیخ احمد تنکابنی قزوینی، سال 1318ق در قزویندر خاندان اهل علم و تقوا متولد شد. مادرش، دختر آیتالله شیخ محمدتقی تنکابنی، مؤلف فوائد العسکریهبود. خدمات وی را باید بیشتر در زحمات 40 سالهاش در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان دانست. او اصول و فقه (سطح و خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفه انتقادی و اجتهادی و معارف ناب قرآنی تدریس میکرد. روش تدریس ایشان در حکمت و فلسفه، بسیار آموزنده و استعدادپرور و نشاندهنده راه تفکر اجتهادی در مقام تعقل بود و «نقد فلسفی» را به اوج رساند. سرانجام پس از تربیت شاگردانی بزرگ، در سال 1386ق رحلت کرد.[19]
- آیتالله میرزا مهدی اصفهانی(1303 – 1365ق): آیتالله محمدمهدی غروی اصفهانی، مشهور به میرزا مهدی اصفهانی، از فقهای معاصر شیعه بوده است. وی را مؤسس «مکتب تفکیک» یا «مکتب مشهد» میدانند.
در اوایل سال 1303ق در اصفهان به دنیا آمد. مقدمات را در اصفهان خواند و در دوازده سالگی راهی نجف اشرف شد. از علمای بزرگی چون آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول و نیز سید محمدکاظم یزدی صاحب عروه الوثقی علم آموخت.
میرزا مهدی اصفهانی 25 سال آخر عمر شریفش را در مشهد گذراند و در این دوره علاوه بر تدریس خارج، دروس معارفی را نیز بیان کرد که هدفش از آن دروس، تفکیک مفاهیم بشری و تأویلات فلسفی و عرفانی از معارف اهل بیت (علیهم السلام) بود.
اجازه اجتهاد او در 35 سالگی، به قلم آیتالله میرزای نائینی و تأیید آیات عظام: آقا ضیاءالدین عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی صادر شد.[20]
- آیتالله شیخ محمدتقی آملی: وی در روز چهارشنبه، یازدهم ذیالقعده سال 1304ق در تهرانمتولد شد. پس از کسب علوم و معارف، در سال 1340ق به نجف اشرفرفت و از محضر سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی کسب علم کرد. در سال 1353ق به تهران بازگشت و به تدریس و تصنیف متون دینی پرداخت. حدود 38 سال به همین رویّه ادامه داد تا سرانجام روز شنبه 29 شوال 1391ق (27/9/1350) وفات یافت. پیکر او از تهران به ارض اقدس رضوی حمل، و در جوار ثامن الائمه، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در باغ رضوان در مقبره فقیه سبزواری حاج میرزا حسین; به خاک سپرده شد.[21]
- آیتالله حجت کوهکمرهای(1310 – 1372ق): او، فقیه اصولی، محدث، رجالی، مجتهد و مرجع تقلید بود. پدرش سید علی کوهکمرهایاز علمای بزرگ تبریز بود و نسبش به سید محمد مصری، ملقب به حجازی، از اولاد علیاصغر، فرزند امام سجاد (علیه السلام) میرسید. در تبریز به دنیا آمد و در سال 1349ق از نجف اشرف به ایران مهاجرت کرد و در قم سکنی گزید. در این شهر، به تدریس خارج فقه و اصول استدلالی پرداخت و پس از درگذشت شیخ عبدالکریم حائری یزدی به انجام امور مذهبی و اقامه حوزه علمیه مشغول بود. سرانجام در قم درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. از خدمات وی، بنای مسجد و مدرسه حجتیه و از آثار علمی او الاستصحاب، کتاب البیع، تنقیح المطالب المبهمه فی حکم عمل الصور المجسمه، جامع الاحادیث و المستدرک است.
- آیتالله العظمی بروجردی
- آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر
- شیخ محمود کلباسیفرزند محمدتقی (م 1365ق)
- میرزا مهدی آشتیانی(1306–1372ق)
- شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، فرزند میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، (1315–1396ق)
- حاج سید احمد یزدی.
ورود به حوزه مشهد
آیتالله میرخانی در سال 1315ش وارد مشهد مقدس شد و در جوار مرقد امام رضا (علیه السلام) به تحصیل علوم دینی پرداخت. ایشان با اینکه در کربلا مقدمات را آغاز کرده و در تهران نیز ادامه داده بود، بار دیگر در مشهد مقدس به سرپرستی حاج شیخ محمود کلباسی (که پیشتر در کربلا نزد او تحصیل کرده بود) و نیز آقا میرزا مهدی اصفهانی شروع به تحصیل کرد. او در مدرسه خیرات خان مشهد، تا مطول سعد تفتازانی را نزد ادیب نیشابوری، مدرّس نامآور حوزه، تحصیل کرد.[22]
سپس شرح لمعه و معالم و قوانین را نزد حاج سید احمد یزدی از فضلای حوزه علمیه مشهد به پایان برد و رسائل و مکاسب را از حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت.
آیتالله میرخانی ده سال در مشهد تحصیل کرد و در این مدت در کنار استفاده از محضر استادان بزرگی که ذکرشان رفت، با افراد بزرگی نیز همپایه و همدرس بود که بعدها از بزرگترین علمای عصر خویش شدند. یکی از این بزرگان، مرجع بزرگ عالم تشیع، آیتالله العظمی سید علی سیستانی است که همراه با آیتالله میرخانی، از آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی مکاسب میآموخت.[23]
ازدواج
سید احمد در زمان حضور در مشهد، توسط استاد خود حاج شیخ هاشم قزوینی که از دوستان و بستگان آقا شیخ محسن نخجوانی بود، با خانواده نخجوانی آشنا شد و این آشنایی به ازدواج در سال 1321ش انجامید که در آن زمان سید مرحوم 31 ساله بودند.[24]
بازگشت به تهران
سید احمد در سال 1325ش به تهران بازگشت و در آنجا به تحصیل خویش ادامه داد. در تهران، کفایه الاصول را نزد حاج شیخ محمدتقی آملی و میرزا مهدی آشتیانی فرا گرفت و پس از چندی، برای تکمیل دروس حوزوی و استفاده از محضر پرفیض آیتالله بروجردی به قم سفر کرد.
ورود به حوزه قم
آیتالله میرخانی در سال 1330ش وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر آیتالله بروجردی فیض برد.
ایشان خارج مکاسب را نزد آیتالله سید صدرالدین صدر و اصول را نزد آیتالله بروجردی و آیتالله حجت تا اواسط مباحث عقلیه به پایان رساند.[25]
او پس از چند سال حضور در قم، در سال 1333ش، به امر آیتالله العظمی بروجردی، به امامت مسجد حشمتالدوله[26] منتصب شد. وی در این زمینه مرقوم داشته است: «… بعداً بنا به دستور، آقای بروجردی فرمودند: تو باید به تهران بروی؛ چون برای مسجد حشمتالدوله کسی را از من خواستهاند و مرحوم فاضل قفقازی تو را انتخاب کردهاند، لذا تصمیم به آمدن تهران گرفتم…».[27]
بازگشت به تهران و آغاز فصلی جدید از فعالیتها
با ورود مجدد ایشان به تهران در سال 1333ش، فصلی جدید از فعالیتها در زندگی این بزرگمرد آغاز گردید. از بام تا شام اوقات عالی او صرف انجام رسالت دینی و اجتماعی و فرهنگی و… میشد و باقیات صالحات متعددی از خود به جای گذاشت.
آثار باقیمانده و فعالیتهای ایشان را در دو زمینه کلّی باید مورد توجه قرار داد: یکی تألیف کتاب و آثار قلمی؛ و دیگری رفع نیازهای فرهنگی ـ رفاهی مردم، به ویژه در مناطق محروم.
علی موسوی گرمارودی ـ داماد آیتالله میرخانی و مؤلف کتاب زندگینامه ایشان ـ در وصف فعالیتهای آن بزرگوار مینویسد:
اگر ایام کودکی و نوجوانی آیتالله حاج سید احمد میرخانی را حدود 22 سال فرض کنیم و آن را از عمر هشتاد و دو ساله این مرد بزرگ و موفق کم کنیم و آنگاه مجموعه کارهای عامالمنفعه و تألیفات چاپشده و چاپنشده او و نیز کتابهایی از بزرگان را که خطی بوده و این مرد دانش و دین، با همتی اعجابانگیز از گوشه و کنار کشور خریداری کرده و یا از زوایای کتابخانهها بیرون کشیده و به چاپ آنها اقدام کرده است (مثلا دوره 24 جلدی مرآت العقول علامه مجلسی اعلی الله مقامه) بر شصت سال عمر بازمانده او تقسیم کنیم، تقریباً هر هفت ماه یک اثر ماندنی از خود، اعم از تألیفات خویش یا چاپ آثار بزرگان و یا ایجاد تأسیساتی چون دارالایتام صدوق و مسجد فلان و دانشگاه بهمان، بر جای گذارده است….[28]
آثار قلمی
شور و اشتیاق آیتالله میرخانی به تألیف، پایانناپذیر بود؛ حتی در سالهای آخر عمر که پیری و بیماری، توان او را تحلیل برده بود، از مطالعه و تألیف دست نمیکشید.[29] بر اثر همین شور و اشتیاق، آثار قلمی متعددی از خود به جای گذاشت که برخی چاپ شده و برخی دیگر چاپ نشده است.
برخی از آثار چاپشده ایشان عبارتند از:
- شرح زیارت عاشورا: این کتاب تاکنون دو بار چاپ شده است: چاپ اول، سال 1374ش در مکتب ولیعصرـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ با همکاری نشر هما و چاپ دوم، سال 1386 در انتشارات شمس الضحی بوده است.
این اثر، شرحی مبسوط و مفید بر زیارت عاشوراست. مؤلف به کمک آیات و روایات، فرازهای این زیارت را تبیین کرده و به شبهات در این خصوص پاسخ گفته است.
- سیر حدیث در اسلام: این کتاب مانند کتابهای دیگر مرحوم میرخانیبه زبان فارسی تألیف شده است تا فارسیزبانان بتوانند به راحتی از آن بهره ببرند. مرحوم میرخانی در این کتاب کوشیده است اثری سودبخش از خود به یادگار بگذارد که بعد از وفات او نیز مورد استفاده و ثمربخش باشد و به این وسیله، در بقای علوم اهل بیت (علیهم السلام) که موجب بقای دین است سهیم باشد؛ چنانکه مینویسد: «نوشتن احادیث و گفتار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت (علیهم السلام) اهمیت دیگری دارد؛ به طوریکه باید گفت حکم آفتاب را در میان ستارگان دارد؛ زیرا این علم راجع به اموری است که تمامی مردم محتاج به آن هستند؛ چه در امر دنیا و چه در امر آخرت، و در حقیقت اصل و ریشه تمام معارف میباشد؛ زیرا تنها وسیلهای که ما را از سخنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) مطلع میسازد، همین علم حدیث و نوشتن آن است؛ بلکه در نزد جامعه شیعه، فهم قرآن و کلید مشکلات آن و احکام مستنبطه منوط به علم حدیث است».[30]
بنابراین، آیتالله میرخانی در این کتاب، سیر کتابت حدیث را از ابتدا بررسی کرده است. این کتاب نیز دو بار چاپ شده است: چاپ اول در سال 1357ش و چاپ دوم در سال 1361ش در انتشارات گنجینه در تهران.
- آیات الاحکامدر 5 جلد: جلد 1 و 2 در سال 1366ش؛ جلد 3 در سال 1368ش؛ جلد 5 در سال 1350ش و جلد 4 آن متأخر از دیگر کتابهای ایشان به چاپ رسیده است.
این کتابها به عنوان کتابهای درسی برای دانشجویان مکتب ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ در طول چهار سال تحصیلشان تألیف شده و ویژگیهای آن از این قرار است:
ذکر آیات احکام قرآن با ذکر ترجمه و تفسیر آن؛
نقل روایات که در ذیل آیه و تفسیر آن از امامان معصوم (علیهم السلام) رسیده است؛
نقل سخنان عامّه و خاصّه در تفسیر آیه؛
نقل سخنان علما و فتوای آنها از شیعه و سنی؛
مسائل خانوادگی و اجتماعی؛
مسائل حقوقی و احکام؛
ذیل بعضی از آیات، هرجا احتیاج یا تناسب مقتضی بود، به علوم روز به قدر امکان اشاره شده است؛
در آیات ولایتی تا آنجا که ممکن بوده، از ولایت مطلقه ائمه (علیهم السلام) گفته شده است.
مجموع پنج جلد آیات الاحکام با مقدمه و اهتمام مرحوم علی دوانی بوده و به زبان فارسی تألیف شده است و شامل آیات احکام در زمینههای «طهارت، صلاه، صوم، خمس، زکات، نکاح، طلاق، قضا و شهادت، اطعمه و اشربه، و نیز کتاب تجارت و وصایت است.
- تاریخ اجتهاد و تقلید: در سال 1372ش چاپ شده است.
- تفسیر سوره مرسلات و هل أتی: در سال 1346ش چاپ شده و مجموعهای از منابر ایشان در مسجد خودشان است.
آثار آماده چاپ
- شرح اصول کافیدر 2 جلد (جلد اول: کتابهای عقل و جهل، و جلد دوم: کتابهای توحید و عدل)
- تفسیر سوره حمددر 2 جلد.
- تفسیر سوره نساءدر 2 جلد.
- تفسیر سوره یوسفدر 2 جلد (جلد دوم آن مباحث اخلاقی است).
- تفسیر سورههای اعراف، یاسین، واقعه، مدّثر، مزمل، قیامت.
- نماز شب.
- کشکول.
- ترجمه لئالی الاخباردر 2 جلد.
- ترجمه جلد 9 بحارالانوار.
- مجموعه منبرها.
- مباحثی در دفاع از ولایت.
- رسالههای چاپ نشده.
- مقدمه قرآن.[31]
فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی
آیتالله میرخانی علاوه بر فتح قلههای تحصیل و تدریس و کتابت و تألیف، همواره در بین مردم حضور داشت و از نزدیک با سرد و گرم زندگی ایشان آشنا بود و دشواریهای تلخ زندگی مردم محروم و ستمدیده گوشه و کنار پایتخت را با حلاوت حضور خویش، هموار میساخت. خدمات و حسنات او به قدری بود که شریف رازی، مورخ و دانشمند معاصر، او را «سید العلماء العاملین» توصیف کرده، در ادامه مینویسد: «آقای میرخانی از علمای خدوم و مروّجین متین و مورد توجه مردم تهران است. خدمات بسیاری در تهران و حومه آن نموده که از آنها اعزام مبلّغ به قری و دهات اطراف تهران میباشد. چند سالی در شبهای جمعه در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) احیا و دعای کمیل و غیره داشتند و صدها نفر را بدین وسیله به سوی خدا و استغفار، رهبری مینمودند و اکنون[32] در مسجد خود مجلس باشکوهی دارند و جمع کثیری از جوانان و غیره، را به وسیله دعای ندبه و سمات و غیره به خداوند متعال ـ جلت عظمته ـ و ولی الله اعظم حضرت ولی عصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ ارواحنا له الفداء هدایت و ارشاد مینماید».[33]
آیتالله میرخانی پس از آنکه امامت مسجد ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ را عهدهدار شد، به فعالیتهای دینی و فرهنگی پرداخت و آثار متعددی از خود بر جای گذارد. ایشان ابتدا ساختمان مسجد را تکمیل کرد و بعد کتابخانه عظیم ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ را تأسیس فرمود که این کتابخانه دارای سالن اجتماعات و سخنرانی است و حدود سی هزار جلد کتاب در خود جای داده است. در ادامه، در مسجد کلاسهای درسی تشکیل داد و صدها مرد و زن را پای درس خویش کشاند.[34] سپس متناسب با نیاز جامعه و با عنایت به اوضاع فرهنگی آن زمان، در سال 1352ش مکتب ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ (مؤسسه آموزش عالی اسلامی) را برای بانوان تأسیس و تنی چند از استادان حوزه و دانشگاه را برای یاری در این زمینه دعوت کرد و کلاسهای متنوعی برقرار ساخت. از نظر خود ایشان، این خدمت، یکی از مهمترین خدماتی بوده که انجام داده است.
بعد از آن، بنیاد خیریه مکتب ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ را تأسیس کرد. سپس با کمک عدهای از افراد نیکوکار، در جوار مرقد ابن بابویه (پل سلیمان شهر ری) «مؤسسه صدوق» را به منظور تعلیم و تربیت کودکان یتیم و بیسرپرست راهاندازی کرد. در ادامه فعالیتهای خود، قسمتی از باغی را که در «رودهن» داشت، برای خانواده خود باقی گذاشت و در قسمت دیگر آن نخستین دانشگاه آزاد اسلامی را در رودهن تأسیس و نیز برای دانشجویان در همانجا خوابگاه بنا کرد.
شدت محرومیت در روستاهای اطراف تهران به حدی بود که برخی از آنها نه مسجدی داشتند و نه حمام و غسالخانهای؛ چه رسد به مدرسهای که بخواهند در آن پایههای تربیتی کودکان خود را پایهریزی کنند. از اینرو، آیتالله میرخانی بیش از سی مجتمع دینی ـ رفاهی، شامل مسجد، حمام، دستشوییهای عمومی و مدرسه و غسالخانه در این روستاها و روستاهای اطراف کرج و شهریار ساخت و جهت خودگردانی این اماکن، موقوفانی را تعیین ساخت.[35] (از جمله روستاهایی که این آثار هم اکنون در آنها معمور است، روستاهای خوزن کلا، کمالآباد، و زریران است؛ اما نام بیشتر این روستاها در جایی ذکر نشده است)[36]
همچنین ایشان روحانیانی را از قم و جاهای دیگر فراخواند و به روستاها و شهرهای نزدیک تهران اعزام داشت تا احکام و معارف اسلامی را در آنجا تبلیغ کنند.[37]
فعالیتهای فرهنگی ـ تبلیغی او به داخل کشور محدود نشد و در ادامه فعالیتهایش، به منظور تقویت و پشتیبانی از جامعه تشیع، چند بار به خارج از کشور سفر کرد؛ از جمله در زمان امام موسی صدر به لبنان رفت و در آنجا فعالیتهایی انجام داد.[38]
از جمله اقدامات و خدمات او، احیای مواریث ارزشمند شیعی است که برخی از آنها عبارتند از: نظارت بر ترجمه جلد پانزدهم و شانزدهم بحارالانوار، ترجمه آقای موسوی همدانی، و نیز اهتمام برای چاپ دوره 24 جلدی مرآه العقول علامه مجلسی و چاپ آثار بسیار دیگر از مواریث اسلامی.[39]
خاتمه
آیتالله میرخانی، به خاندان رسالت و اهل بیت عصمت (علیهم السلام) عشق و محبتی بیحد داشت و بر مبنای همین علاقه بود که سالها، شبهای جمعه در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) حضور مییافت و همواره مردم را به تشکیل هیئتهای مذهبی و شرکت منظم و مستمر در آن تشویق میکرد. خود او نیز عصرهای جمعه دعای سمات مسجد ولیعصر (علیه السلام) و صبح جمعه دعای ندبه حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را پابرجا نگهداشت.[40]
او از تظاهر و ریا به دور بود و تا زمانیکه فوت نکرده بود، کسی نمیدانست که چندین خانواده را سرپرستی مالی میکرده و دهها دختر تهیدست را با جهاز کامل به خانه بخت فرستاده است.
در تشییع پیکر او، زنی مویهکنان میگفت: «شوهرم زندانی شده بود و من و فرزندانم وضع بسیار رقتباری داشتیم. در مسجد بعد از نماز خدمت ایشان رسیدم و حال پریشان خود را شرح دادم، فرمود: تا روزی که شوهرت از زندان بیرون آید، تمام خرج خود را هر ماه بیا از من بگیر؛ او حتی از من نپرسید که شوهرت به چه جرمی زندان رفته است».[41]
وفات
سرانجام آن مرد بزرگ در ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز پنجشنبه، 29 مهر 1372ش، مطابق با پنجم جمادی الاول 1414ق و روز ولادت عقیله بنی هاشم، حضرت زینبکبری جان به جانآفرین تسلیم کرد و در جوار امامزاده عبدالله (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
فقیه ی که موسس دانشگاه بود
وقتی نام «رودهن» را میشنویم، ناخودآگاه «دانشگاه» به ذهن متبادر میشود. زمانی این شهر، روستایی در سر راه تهران و مازندران بود اما اکنون شهری دانشگاهی در شهرستان دماوند از توابع استان تهران است.
این واحد دانشگاهی شناخته شده، با ۲۰ هزار دانشجو در ۱۳۲ رشته و گرایش از مقطع کاردانی تا دکتری یکی از مهمترین و بزرگترین واحدهای دانشگاهی منطقه ۸ در شرق تهران است.
در وبسایت آن دانشگاه آمده است: «دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن در [۱۴ آبان] سال ۱۳۶۲ با همت و پشتیبانی حضرت آیتالله [سید احمد] میرخانی تأسیس شده است.» همین عبارت کوتاه به اضافه یک عکس، همه اطلاعات وبسایت آن دانشگاه درباره بنیانگذارش است. برایم خیلی جالب بود که یک مجتهد، پایهگذار شعبههایی از دانشگاه آزاد شده است. همین کنجکاوی و تعجب باعث شد که درباره آیتالله میرخانی بیشتر تحقیق کنم. حاصل آن مدخلی شد در دایرهالمعارف تشیّع (ج ۱۵، ص ۵۷۱).
مرحوم میرخانی که یک مرکز آموزش علوم دینی در مسجد ولی عصر(عج) واقع در تهران خیابان آذربایجان راهاندازی کرده بودند، با کمک یکی از استادان آن مرکز، دکتر قایمی، که در زمان مطرح شدن تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان نماینده مجلس و عضو هیئت رئیسه مجلس نیز بودند به دیدار آیتالله هاشمی رفسنجانی در مجلس میروند و در آنجا با صحبت درباره مسأله تأسیس این مرکز در رودهن، موافقت ایشان را جلب کرده و سرانجام با کمک و مساعدت دکتر جاسبی امتیاز آن را دریافت میکنند.»
حجتالاسلام میرخانی درباره ارتباط پدرش و آیتالله هاشمی رفسنجانی میگوید: «با توجه به تاکید آیتالله هاشمی رفسنجانی در خصوص اعطای کمک مالی مرحوم میرخانی به دانشگاه، مرحوم میرخانی قطعه باغی را که مرحوم ناصر کُرد مافی به وی بخشیده بود و بعد جزء اموال موقوفه شده بود برای این منظور اختصاص دادند. این باغ که در روبروی سه راهی دماوند واقع است در گذشتههای دور به رضاخان پهلوی تعلق داشت و باغ بسیار مصفایی بود.»
آیتالله میرخانی تلاش میکرد که استادان مدعو به رودهن، از دانشگاههای دولتی مستقر در تهران همانند دانشگاه تهران، علامه طباطبایی، الزهرا و… تامین شوند. بنا به گفته فرزند آن مرحوم، تا یک سال، خود آن مرحوم با اتومبیل شخصی، این استادان را به رودهن میآورد و پس از پایان کلاسها به تهران برمیگرداند. سید کاظم شریعتپناهی (نخستین رئیس دانشگاه آزاد اسلامی رودهن) در این باره خاطره ای دارد: «روزی با وانت پیکان سازمان مرکزی به دانشگاه آمدیم. مرحوم میرخانی متوجه قضیه شده و به شدت به این کار اعتراض کردند که چرا شما با وانت پیکان آمدهاید. این عمل، با ارزش و مقام شما و دانشگاه تناسب ندارد. به همین دلیل، پس از درخواست از سازمان مرکزی، یک اتومبیل پیکان در اختیار واحد گذاشته شد.»
محرم عاشقی از فرهنگیان شهر رودهن که در راهاندازی دانشگاه همکاری داشته، درباره تنگناهای آیتالله در روند تأسیس دانشگاه میگوید: «سال ۱۳۶۲ بود که آقای میرخانی صحبت از تأسیس و راهاندازی دانشگاه کردند. گروهی جمع شدیم و خدمت ایشان رسیدیم. ایشان گفتند من از طریق جناب آقای هاشمی رفسنجانی و دکتر جاسبی اقدام
میکنم و خلاصه به ما وعده دانشگاه دادند.
عدهای مسخره میکردند و گروهی میگفتند رودهن و دانشگاه!؟ بالاخره از سوی آقای میرخانی چند اتاق ساختمان جنب بانک ملّی به دانشگاه آزاد اسلامی واگذار شد و به تدریج کار شروع گردید. مخالفت و استهزاء از سوی برخی از اهالی و مسئولان شروع شد. اعلامیه تهیه کردیم و برای درخواست کمک به شهرهای اطراف رفتیم، اعلامیهها را پاره کردند و با کنایه و متلک ما را به باد مسخره گرفتند و با اندک کمک مالی بازگشتیم. پس از اقدامات اولیه قرار شد آزمون برگزار شود… از اداره آموزش و پرورش برای برگزاری آزمون صندلی خواستیم ندادند. این واکنشها همراه با تشدید شایعات مربوط به اعتبار دانشگاه، ما را به شدت در تنگنا قرار داده بود. با این حال با توکل به خدا، پشتیبانی مسئولان دانشگاه و همت دوستان و همکاران بالاخره با میز و صندلی استیجاری، آزمون برگزار شد و کلاسها راه افتاد. شروع کلاسها آغاز مشکلات بود. کلاسها سرد بود، نفت و گازوئیل با دفترچه میدادند و با جمع کردن دفترچه و با هزاران زحمت کلاسها را با بخاری و علاءالدین گرم میکردیم.»
مقصود آقا میرزایی ـ که پدرش از نزدیکان آیتالله میرخانی بود ـ درباره برگزاری نخستین آزمون ورودی دانشگاه میگوید: «برای برگزاری امتحان ورودی در سال ۱۳۶۲ برای تهیه صندلی و امکانات دیگر به آموزش و پرورش مراجعه کردیم که در آنجا نیز با پاسخ منفی روبرو شدیم. این مخالفتها و کارشکنیها باعث شرمندگی ما در مقابل مرحوم میرخانی میشد… به علاوه غیر از این مشکلات اداری و عدم تخصیص امکانات و تسهیلات منطقهای، زمانی که برای پخش و نصب اطلاعیههای مربوط به ثبت نام و پذیرش دانشجو در سال اول تأسیس دانشگاه به شهرهای اطراف رفته بودیم با تمسخر و توهین روبرو میشدیم. حتی گاهی دیده
می شد که ما اطلاعیه را میچسباندیم و دیگران پشت سر ما آنها را میکندند. با این حال، با دلگرمیهایی که سید بزرگوار به ما میداد، امیدوار میشدیم و مرارت ها را تحمل میکردیم.» (۷)
منابع:
- اختران فضیلت، زندگی و درگذشت علمای شیعه 1372-1387ش، ناصرالدین انصاری قمی، دلیل ما، پائیز 1388.
- از مشروطه تا جمهوری، نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت، ج 2، یونس مروارید، نشر اوحدی، تهران، بهار، 1377.
- سفرنامه گوهر مقصود، خاطرات سیاسی و اجتماعی دوره استبداد صغیر آقا سید مصطفیتهرانی (میرخانی) به کوشش زهرا میرخانی، میراث مکتوب، تهران، 1381ش
- شرح زیارت عاشورا؛ آیت الله حاج سید احمد میرخانی؛ شمس الضحی، تهران، تابستان 1386.
- شرح مهربانی، زندگی نامه حضرت آیت الله حاج سید احمد میرخانی؛ علی موسوی گرمارودی، مؤلف، تهران 1373.
- گنجینه دانشمندان، ج 4، حاج شیخ محمد شریف رازی، اسلامیه، تهران، 1353 شمسی
- علی موسوی گرمارودی، شرح مهربانی، صفحات مختلف؛ آینه پژوهش، ش ۲۱، ص ۱۰۴؛ بهاالدین خرّمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج ۲، ص ۲۱۹۱؛ عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، ص ۱۰۶۹؛ درسهایی از مکتب اسلام، ش ۳۷۴، ص ۷۴؛ تاریخ توسعه دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن، ص ۲۹؛ سیّداحمد میرخانی، شرح زیارت عاشورا، صص ۹- ۱۵؛ همان، آیات الاحکام، ج ۲، ص ۵؛ جعفر سبحانی تبریزی، سیمای فرزانگان، ج ۱، ص ۷۱۵؛ دایرهالمعارف تشیّع، ج ۱۵، ص ۵۷۱؛ مریم آقاشیخ محمد، گلزار مشاهیر، ص ۸۹٫