توسل از منظر قرآن و اهل بیت (ع)
- شناسه خبر: 27103
- تاریخ و زمان ارسال: 12 خرداد 1399 ساعت 04:46
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر

به گزارش بقاع خبر به نقل از فضای مجازی ؛ خداوند در سورهی مائده بعد اینکه مؤمنین را به تقوی سفارش می کند آنها را به اخذ وسیله ارجاء می دهد و لذا «اخذ توسّل مسئله ایست که مشروعیت خود را از خود قرآن میگیرد. در قرآن نمونه های از توسّل به ساحت انبیاء الهی آمده است که از جملهی آنها عبارتند از:
۱- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار؛
۲- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)؛
۳- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان.
قرآن کریم نه تنها توسل به افراد زنده را جائز شمرده است بلکه توسل جستن به اشخاصی که از دنیا رفتهاند و در نزد خداوند دارای مقام و منزلت هستند نیز، تجویز شده است. چراکه از دید قرآن اصالت انسان به روح اوست و این روح، قابلیّت و استعداد بقای بعد از مرگ و از بین رفتن بدن مادّی را دارد. ولذا انبیاء و اولیاء و شهدا کسانی هستند که هیچ وقت نمیمیرند و در نزد پروردگارشان حی و مرزوق میباشند ولذا میتوان به ایشان برای تقرب به ذات الهی توسّل جست.
طرح مسئله
در خواست کمک از یکدیگر و دراز کردن دست نیاز به سوی هم، یکی از عادات جاری بشر در پیشبرد امور جاری زندگی و جبران کنندهی بسیاری از کاستیها و ناتوانای وی است. سنّت الهی بر این قرار گرفته است که این قاعدهی عام، در امور معنوی نیز نیز جاری بوده و بندگان برای رسیدن به فیوضات الهی و بهرهمند شدن از عنایات الهی در استجابت دعاها و بخشش گناهان، به این قانون عام تمسّک جسته و از مقام و جلالت انسانهای مقرّب درگاه الهی مدد جویند.
امّا با ابن وجود و علی رغم تصریح قرآن کریم به جواز این امر و وجود شواهد متعدّد قرآنی بر انجام این کار توسّط برگزیدان الهی، به علّت سوء فهم و قصور اندیشه، این آموزهی ناب به زیر سؤال رفته و تفسیری سخیف و غیر واقعی از آن ارائه میگردد؛ تا تاجائیکه این مسئله مهم که میتوان زمنیهساز تقرب هر بیشتر بندگان به پررودرگار را فراهم سازد، در حدّ شرک به خدا قلمداد شده و به شدّت نفی میشود. از اینرو لازم است تا هرچه بیشتر این حقیقت ناب توضیح و تبیین گردد و شبهات مخالفنان در این زمنیه به نحو معقولی پاسخ داده شود.
به همین منظور ما در این نوشتار برآنیم که ابتدا به مسئله «توسّل» و مشروعیّت آن از دیدگاه قرآن نظری بیافکنیم و آنگاه با نشان دادن شواهدی قرآن از وقوع این امر به دست اولیاء خدا، دلیلی دیگر بر جواز آن ارائه دهیم.
در اسلام می بینیم که بعضی از روزها و ساعت ها توجه خاصی دارند برای استجابت دعاء. مثلاً شب جمعه یکی از این اوقات است. هنگامی که فرزندان یعقوب آمدند و درخواست مغفرت از پدرشان کردند ایشان در جواب فرمود: قالَ سَوفَ أستَغفِرُ لَکُم رَبی- بعداً برای شما استغفار خواهم کرد» و همان گونه که روایات وارد شده هدفش این بوده است که انجام تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه که وقت مناسب تری برای اجابت دعاء و پذیرش توبه است به تأخیر انداخت.[۱]
مفهوم شناسی
کلمات «توسل» و «وسیله» هر دو دارای یک ریشهی لغوی بوده و از مادهی «وسل» گرفته شده اند و در حالت مصدری به معنای « تقرب و نزدیکی» به غیر است[۲]. «وسیله» به صورت اسم نیز استعمال شده است و به معنای «آنچه با آن تقرب حاصل شود» میباشد.[۳] بنابراین توسل آن است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله ی قربش به خدا گردد.[۴]
راغب می گوید که«وسیله» به معنای رساندن خود به چیزی است با رغبت و میل است. بنابراین، به خاطر این رغبت که در «وسیله» خوابیده است این کلمه خصوصی تر از کلمه ی «وصیله» است. وصیله بیش از رساندن به چیزی دلالت ندارد، چه اینکه این رساندن با رغبت باشد و چه بدون رغبت.
این لفظ فقط دوبار در قرآن آمده است؛ یکی در سوره ی مائده آیه ی ۳۵ و دیگری سوره ی اسراء آیه ی ۵۷ وبه معنای تقرب جستن و یا چیزی است که باعث تقرب می شود، به کار رفته است.[۵]
اما از حیث اصطلاح، امروزه توسل به عملی خاص که شیعیان انجام می دهند اطلاق می گیرد. توسل به آن عملی می گویند که پیامبر یا یکی از ائمه را در درگاه خداوند وسیله قرار می دهند تا از خدا حاجت و بخشش گناهان خویش را طلب کنند و آنها را شفیع نزد خداوند قرار دهند.
توسل ممکن است به عبارات ختلفی بیان شده و تحقق یابد از جمله: « من پیامبر را وسیله، واسطه و یا شفیع به درگاه خداوند قرار می دهم.»؛ «خدایا به احترام پیامبر* یا به منزلتی که نزد تو داراست، حاجتم را از تو مسئلت دارم.»؛ « تو را به پیامبر قسم و یا به جان پیامبر سوگند حاجتم را بدهید.» ولی باید توجّه داشت که هر۳ مورد به یک چیز بر می گردند، و حقیقت آن همین است که پیامبر را به علت احترام و منزلت و مکانی که نزد خدا دارد، ایشان را میان خود و خدا واسطه و وسیله قرار داده میشود.[۶]
عبادت: خضوع زبانی و عملی در برابر کسی است که به الوهیت و ربوبیت او معتقد گردیم.[۷]
شرک در لغت: شرک به معنای شرکت به معنی شریک شدن است.[۸]راغب می گوید شرک یعنی خلط الملکین.[۹]
شرک در اصطلاح: آیت الله جوادی آملی می فرمایند: برای خدا همتا قرار دادن و این کار ممکن است در صفات یا افعال و حتی در ذات باشد، ولی آنچه بیش از همه در قرآن طرح و نقد شده شرک در عبادت است.[۱۰]شرک اعتقاد به تعدد و مشرکت و انکار وحدت و یگانگی است.[۱۱]
مشروعیّت توسل در قرآن
خداوند در سورهی مائده میفرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[۱۲]- اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
در این آیه روی سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور برای رستگار شدن داده شده است: نخست ایشان را به تقوای الهی و پرهیز از معاصی توصیه میکند. سپس دستور می دهد که «وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید» (وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ). و سرانجام «دستور به جهاد در راه خدا می دهد».(وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ). و نتیجه همه آنها این است که« در مسیر رستگاری قرار گیرید.»(لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).[۱۳]
«اتَّقُواْ» از باب افتعال گرفته شده است و به مفهوم ایجاد مانع دو چیز است، پس منظور آیه این است که میان خود و کیفر خدا مانع و سپری پدید آورید.[۱۴] بعد اینکه خداوند مؤمنین را به تقوی سفارش می کند آنها را به اخذ وسیله ارجاء می دهد.
بنابراین وسیله گرفتن برای تقرب به خداوند نه تنها یک کار جایزی هست، بلکه کاری هست که خود خداوند آن را سفارش کرده است. چون این وسیله معنی عام دارد قرار دادن افراد به عنوان وسیله نیز جایز است.
نمونه های از توسّل در قرآن کریم
در قرآن کریم موارد زیادی از مصادیق توسل را میتوان یافت. نقل این موارد و عدم ردع آن از طرف قرآن کریم خود میتواند دلیل بر این مدّعا باشد که وسیله قرار دادن مقام انسانی صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد. در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میکنیم.
۱- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار
در جریان قصّهی حضرت یوسف(ع) زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند:
قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ[۱۵]- گفتند:« اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم!»
قرآن می فرماید که حضرت یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ- گفت:«به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم که او همانا آمرزنده مهربان است!»
از آیات فوق استفاده می شود که تقاضای استغفار از شخص دیگر نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی است برای رسیدن به لطف پروردگار، و گرنه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را دائر به استغفار برای آنان بپذیرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.[۱۶] این نشان می دهد که توسل به اولیای الهی، اجمالا امری جائز است و آنها که آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید می شمرند، از متون قرآن، آگاهی ندارند و یا تعصب های غلط مانع دید آنها می شود.[۱۷]
۲- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)
تنوع طلبی بنی اسرائیل و انتظارات بیش از حد ایشان از پیامبر خویش امریست که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. امّا نکتهای که در این راستا مؤید کلام ما و خود نوعی دلیل بر وجود توسّل در فرهنگ قرآن و سیرهی امم سابق میتواند باشد، واسطه قرار دادن موسی(ع) برای طلب و عرض حاجات خویش به درگاه خداوند است. چه اینکه زمانی که بین اسرائیل خواستار نزول اطعمه و اشربهی رنگین و متنوع از درگاه خداوند میشوند به موسی(ع) روی آورده و میگویند:
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ[۱۸]-(و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند، برای ما خارج کند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که واسطه قرار دادن یک پیامبر یا یک مقرّب درگاه الهی برای درخواست و طلب حاجت از درگاه الهی امری بلااشکال است.
۳- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان
خداوند در قرآن کریم از عمل برخی از مؤمنین گنهکار گزارش داده است که به نزد رسول خدا آمده و از ایشان درخواست میکردند تا از درگاه خداوند برای ایشان طلب آمرزش و بخشش نماید:
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا[۱۹]-و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مىکرد قطعا خدا را توبهپذیر مهربان مىیافتند.
قرآن کریم این فیض بزرگ را تنها شامل مؤمنین ندانسته و مشرکین را نیز قابل دریافت این موهبت الهی و طلب بخشش رسول خدا میداند:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ[۲۰]چون بدیشان گفته شود بیایید تا پیامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مىگردانند و آنان را مىبینى که تکبرکنان روى برمىتابند!
این آیه صریحاً می گوید که آمدن به سراغ پیامبر*و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او برای گنه کاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهی است. خداوند حتی به این هم اکتفا نکرده بلکه به پیامبر خویش امر میکند که از جانب خویش برای مؤمنان طلب آمرزش کند:
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ[۲۱]- پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت کن] و خداست که فرجام و مآل [هر یک از] شما را مىداند!
اینجا خداوند به پیامبر امر کرده که برای مسلمانان استغفار کند. این نکته نیز قابل توجه است که در اینجا خداوند برای مؤمنین و مؤمنات شفاعت کرده ، و دستور استغفار به پیامبرش داده، تا آنها را مشمول رحمت خود کند، و از اینجا عمق مسأله «شفاعت» در دنیا و آخرت، و در همچنین مشروعیت و اهمیت مسأله«توسل» ظاهر می شود.[۲۲]
از مجموع این آیات میتوان نتیجه گرفت که اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر* شرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستوری را به گنه کاران بدهد! منتها افراد خطا کار باید نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر*نیز استفاده کنند.
بدیهی است پیامبر*آمرزنده گناه نیست، او تنها می تواند از خدا طلب آمرزش کند. جالب توجه اینکه قرآن نمی گوید: تو برای آنها استغفار کن بلکه می گوید«رسول» برای آنها استغفار کند، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر*از مقام و موقعیتش استفاده کند و برای خطا کاران توبه کننده استغفار نماید.[۲۳]
مسئلهی طلب استغفار و آمرزش برای گنهکاران تنها به شخصیّت حضرت رسول(ص) منحصر نشده و حتی در بعضی آیات آمده است که فرشتگان نیز برای مؤمنان طلب آمرزش می کنند مانند:
. وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَهً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ[۲۴]-و براى کسانى که گرویدهاند طلب آمرزش مىکنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چیز احاطه دارد کسانى را که توبه کرده و راه تو را دنبال کردهاند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.
«رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَهً وَعِلْمًا…..»- این جمله حکایت متن استغفار ملائکه است، ملائکه قبل از درخواست خود نخست خدا را به سعه رحمت و علم ستوده اند، و اگر در بین صفات خداوندی رحمت را نام برده و آن را با علم جفت کردند، بدین جهت است که خدا با رحمت خود بر هر محتاجی انعام می کند و با علم خود احتیاج هر محتاج و مستعد رحمت را تشخیص می دهد. و معنای جمله این است که : خدایا حال که رحمت و علم تو واسع است، پس کسانی را که با ایمان آوردن به یگانگی تو و با پیروی دین اسلام، به سوی تو برگشتند، بیامرز و از عذاب جحیم حفظشان فرما.[۲۵]
تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ[۲۶]-چیزى نمانده که آسمانها از فرازشان بشکافند و [حال آنکه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح مىگویند و براى کسانى که در زمین هستند آمرزش مىطلبند آگاه باش در قیقتخداست که آمرزنده مهربان است.
بنابراین می یابیم که وسیله ی گرفتن سنت قرآنی و سنت انسانی هست. وسیله سنت عالم مادی و عالم معنوی هست. اما چون انسان با مادیات انس دارد قبول می کند وسیله هایی که بالا اثبات شده، اما هنگامی که این وسیله غیر مادی باشد شاید برای او قبول کردن وسیله سخت باشد. بنابراین این شاید در ذهن کسی سؤالی ایجاد شود که آیا می شود از کسی که زنده نیست درخواست توسل کرد؟
توسل به کسانیکه از دنیا رفتهاند
ممکن است گفته شود تمام موارد توسلی که در بالا به آن اشاره شد، همگی در زمان حیات شخص مورد توسّل صورت گرفته است ولی آنچه تشیّع مدافع آن است، امکان توسّل حتی به گذشتگان و کسانی که از دار دنیا رفتهاند، میباشد. اگر هم بر اساس آیات قرآن جواز و مشروعیّت توسّل را ثابت کنیم این تنها مربوط به افراد زنده و کسانی که در قید حیاتند میباشد و هیچ دلیل و مدرکی برای تعمیم آن به مردگان وجود ندارد.
برای اثبات امکان توسّل به اشخاصی از دنیا رفتهاند قدم اوّل آن است که ثابت کنیم که اصالت انسان به روح است، و ثانیاً این روح با این جهان ارتباط دارد.
اصالت روح
قرآن انسان را به دو گروه زنده و مرده تقسیم کرده است. امّا آیا زندگی یعنی نفس کشیدن و هوا را فرو بردن و بیرون آوردن؟ نه، این معنی زندگی نیست، اینها برای ما شرایط زندگی است نه خود زندگی. زندگی یعنی بینایی و توانایی. ما از آن جهت به خداوند تعالی«حی» می گوییم که دانا و توانای مطلق است، آثار حیات بر وجود مقدس او بار می شود.[۲۷]
در حقیقیت آنچه حیات حقیقی انسان را تشکیل میدهد، چیزی غیر از تنفّس و تغذیهی ایست که در سایر موجودات زنده متداول است. انسان در بین همهی موجودات، قابلیّت دریافت حیات ویژهای را دارد که در سایهی پاسخگویی به دعوت شریعت حاصل میشود. خداوند در سورهی انفال میفرماید: : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ[۲۸]-اى کسانى که ایمان آوردهاید چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مىبخشد!
خداوند در این آیه، قرآن را عامل حیات و پیغمبر را حیات بخش و زنده کننده معرفی کرده است.
بنابراین زندگی ما به همین بدن مادی و حرکت قلب ما نیست، که در صورت از کار افتادن آن، خاتمه یابد بلکه زندگی و حیات حقیقی انسان به «روح» او وابسته است که با ایمان زنده میشود و اصالت وی را تشکیل میدهد و فناناپذیر است و حتی پس از بین رفتن بدن مادّی نیز در قادر است به حیات خود ادامه دهد.
این حقیقت را میتوان از آیاتی دیگر از قرآن نیز استفاده کرد از جملهی این آیات شریفه که به آنها اشاره میکنیم:
قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ[۲۹]- بگو:«فرشته مرگى که بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مىشوید.»
لفظ «توفی» به معنی میراندن نیست، بکله به معنی اخذ و گرفتن است. و تعبیر این آیه فقط آن وقت صحیح خواهد بود که واقعیت انسان همان روح باشد. بدن ما فقط لباسی است که بر روح پوشانیده شده است.[۳۰]
سوره ی بقره آیه ی ۱۵۴: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ- و کسانى را که در راه خدا کشته مىشوند مرده نخوانید بلکه زندهاند ولى شما نمىدانید!
سوره ی یس آیه ی ۲۵-۲۷: إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ- قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ- بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ-(به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم [اقرار] مرا بشنوید! [سرانجام به جرم ایمان کشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى کاش قوم من مىدانستند….. که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد!»
سوره ی آل عمران آیه ی ۱۶۹: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ-(ای پیامبر!) هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
علامه می فرمایند که مراد از «جنت» بهشت برزخ است نه بهشت آخرت.[۳۱]
سوره آل عمران آیه ی ۱۷۰: فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ-به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده استشادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادى مىکنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مىشوند.
کلمه «فرح» ضد کلمه ی «حزن» است و کلمه «بشارت» و «بشری» به معنای هر خیری است که تو را خوشحال کند، و کلمه «استبشار» به معنای این است که در طلب این باشی که با رسیدن خبری و بشارتی خرسندی کنی و معنای جمله این است که کشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسیدن خودشان به فضل خدا و دیدن آن فضل خوشحالی می کنند و هم در طلب این خبر خوش هستند که رفقای عقب مانده شان نیز به این فضل الهی رسیدند، و آنها نیز خوفی و اندوهی ندارند.
از این بیان روشن می شود که کشته شدگان در راه خدا از وضع مؤمنین برجسته که هنوز در دنیا باقی مانده اند خبر دارند.[۳۲]
حالا که ثابت شد که اصالت انسان بر روحش است و مرگ فقط یک انتقالی است از یک دنیا به دنیای دیگر، بایت ثابت کنیم که ارتباطی بین افراد آن دنیا و این دنیا هست تا بتوانیم آنها را به عنوان وسیله استفاده کنیم.
ارتباط گذشتگان با این دنیا
در قرآن آیات زیادی هست که نشان می دهد که انبیاء ما با این آن جهان ارتباط داشته اند.
- پیامبران با ارواح گذشتگان سخن میگویند
حضرت صالح با ارواح قوم خویش سخن می گوید. در آیات ۷۷-۷۹ سوره ی اعراف آمده:فَعَقَرُواْ النَّاقَهَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ- فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَهَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ-پس آن مادهشتر را پى کردند و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند و گفتند اى صالح اگر از پیامبرانى آنچه را به ما وعده مىدهى براى ما بیاور!» آنگاه زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هایشان از پا درآمدند. پس [صالح] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولى شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمىدارید.!»
آیه نخست حاکی است که آنان هنگامی که زنده بودند از او عذاب الهی را درخواست کردند، آیه دوم حاکی است که عذاب الهی را در خواست کردند، و آیه ی سوم حاکی است که حضرت- صالح پس از مرگ و نابودی آنان، با آنها سخن می گوید.
حضرت شعیب با ارواح گذشتگان سخن می گوید: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ، الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ، فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ[۳۳]-پس زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانههایشان از پا درآمدند. کسانى که شعیب را تکذیب کرده بودند گویى خود در آن [دیار] سکونت نداشتند کسانى که شعیب را تکذیب کرده بودند خود همان زیانکاران بودند! پس [شعیب] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى که پیامهاى پروردگارم را به شما رسانیدم و پندتان دادم دیگر چگونه بر گروهى که کافرند دریغ بخورم؟!»
پیامبر ما نیز با ارواح انبیا صحبت می کند در آیه ی ۴۵ سوره ی زخرف آمده است: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ، و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر [خداى] رحمان خدایانى که مورد پرستش قرار گیرند مقرر داشتهایم؟
- درود بر انبیاء
در خود قرآن به انبیاء سلام فرستاده شده است و نیز ما به آنها در نماز هم سلام می فرستیم، اگر آنها هیچ ارتباطی با این دنیا نداشته اند پس این سخن از قرآن و ما بیهوده خواهد بود. از جملهی در سورهی صافات موارد متعدّدی از این سلامهای الهی آمده است که عبارتند از:
آیه ی ۷۹ : سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ
آیه ی ۱۰۹: سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ
آیه ی ۱۲۰: سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ
آیه ی ۱۳۰: سَلَامٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ
آیه ی ۱۸۱: وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ
علاوه بر این ما مأموریم که در تشهد نماز، سلام بر پیامبر بفرستیم و این اعتقاد همه ی مسلمین اعم از شیعه و اهل سنت است چگونه ممکن است او را مخاطب سازیم به چیزی که هرگز آن را نمی شود.
اگر به راستی ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس یک چنین سلام، آن هم به صورت خطاب، چه معنی دارد؟[۳۴]
نتیجه بحث
توسل جستن به ساحت اولیاء الهی برای تقرب به ذات پرودرگار و واسطه قرار دادن ایشان یکی از مسلّمات دینی و یکی از آموزههای قرآنی به شمار میرود. در قرآن کریم نمونههای زیادی از توسّل بندگان به ساحت انبیاء الهی ذکر شده است. توسل به هیچ وجه با توحید تعارض و تضاد ندارد و در راستای سنّت الهی و وجود سلسله اسباب و علل در نظام آفرینش قابل فهم است. وجودات ظلمانی و تیره ما امکان ارتباط مستقیم با ذات الهی و دریافت مستقیم فیض را از ما سلب کرد ه است. از اینرو ما لیاقت برقراری رابطه مستقیم با خداوند را نداریم زیرا با او سنخیت نداریم، گناهان ما، خیلی ما را از او دور کرده است، و به خاطر این، ما از توسل استفاده می کنیم. ما اعتقاد نداریم که توسل خواستن از انبیاء و ائمه است بلکه اعتقاد داریم قاضی حاجات و استجاب کنندهی حقیقی دعوات خداوند است و انبیاء و ائمهی اطهار تنها واسطهی فیض الهی اند.
پاورقی
[۱] . بیستونی، دکتر محمد، توسل شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات، ص:۲۹٫
[۲] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج:۱۱، ص: ۷۲۴٫
[۳] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج:۷، ص:۲۱۸٫
[۴] . رضوانی، علی اصغر، سلفی گری( و هابیت) و پاسخ به شبهات، ص: ۳۹۹٫
[۵] . بیستونی، دکتر محمد، توسل شفاعت از دیدگاه قرآن، و روایات، ص:۹٫
[۶] . سید علوی، سید ابراهیم، تاریخچه، نقد و بررسی وهابی ها ترجمه و نگارش، ص:۲۹۲٫
[۷] . سبحانی، استاد محقق جعفر، منشور جاوید، ج:۲، ص:۳۳۳٫
[۸] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج:۴،ص:۲۰٫
[۹] .راغب اصفهانی حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج:۱، ص:۴۵۱٫
[۱۰] .آملی،آیت الله جوادی، تفسیر موضوعی قرآن کریم توحید در قرآن، ص:۵۷۱٫
[۱۱] . سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱،ص:۱۵۷٫
[۱۲] – سوره مائده/ ۳۵
[۱۳] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج:۴، ص:۳۶۴-۳۶۵٫
[۱۴] . مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج:۷، ص:۲۲٫
[۱۵] – یوسف/ ۹۷
[۱۶] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج:۱۰، ص:۷۵-۷۶٫
[۱۷] . بیستونی، دکتر محمد، توسل شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات، ص:۴۴-۴۵٫
[۱۸] – بقره/۶۱
[۱۹] – نساء/ ۶۴
[۲۰] – منافقین/ ۵
[۲۱] – محمد/ ۱۹
[۲۲] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج:۲۱،ص۴۵۳٫
[۲۳] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج:۳، ص:۴۵۱٫
[۲۴] – غافر/۷
[۲۵] .موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج:۱۷،ص:۴۶۹٫
[۲۶] – شوری/ ۵
[۲۷] . مرتضی، شهید مطهری، احیای تفکر اسلامی، ص:۵۲-۵۵٫
[۲۸] – انفال/ ۲۴
[۲۹] – سجده/ ۱۱
[۳۰] . سبحانی، استاد محقق جعفر، منشور جاوید، ج:۱۰، ص:۳۶۴-۳۶۵٫
[۳۱] . موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج:۱۷،ص:۱۱۵٫
[۳۲] . موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج:۴، ص:۹۴٫
[۳۳] – اعراف/ ۹۱-۹۳
[۳۴] . سبحانی، استاد محقق جعفر، منشور جاوید، ج:۱۰، ص:۳۶۰-۳۶۴٫
منابع و مراجع
قرآن کریم
آملی، آیت الله جوادی، تفسیر موضوعی قرآن کریم توحید در قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، ۱۳۸۳٫
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب،دار صادر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
بیستونی، دکتر محمد، توسل شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات،انتشارات جوان، تهران، ۱۳۷۱٫
رضوانی، علی اصغر، سلفی گری( و هابیت) و پاسخ به شبهات،انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، ۱۳۸۴٫
سبحانی، استاد محقق جعفر، منشور جاوید، مؤسسه ی امام صادق علیه السلام، قم، ۱۳۸۳٫
سید علوی، سید ابراهیم، تاریخچه، نقد و بررسی وهابی ها ترجمه و نگارش،مؤسسه ی انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۷
قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن،دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۱٫
مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن،انتشارات فراهانی، تهران، ۱۳۶۰ ش.
مرتضی، شهید مطهری، احیای تفکر اسلامی،انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۸۰٫
مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ ش.
موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، ۱۳۷۴ ش.