نخبگان گرانقدر منتظر تشویق نباشید مابه جامعه نیاز داریم ، جامعه به ما نیازی ندارد
- شناسه خبر: 38147
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۵
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر
به گزارش بقاع خبر، این روزها اخباری منتشر می شود به بهانه عدم تشویق نخبگان از سوی مقامات و یا اینکه جوایز در شان ایشان نیست ، به همین بهانه خواستیم گفتگویی داشته باشیم با دکتر حجت بقایی عضو باشگاه مشاورین زیست بوم کسب و کار – مشاور تحقیق و توسعه ، که به دلیل مشغله زیاد ایشان گفتیم خودشان هر وقت صلاح دانستند مطلبی ارسال نمایند ، حاصل تماسها متن زیر شد :
حجت بقایی هستم ،
نمی دونم چرا ؟ ولی پس از دیدن چند مورد گزارش در مورد تشویق و عدم تشویق نخبگان ورزشی و علمی کشور دوست دارم از مواردی بگویم که تجربه کاملا شخصی است که تاکنون کمتر به آنها اشاره داشته ام ،حدود سالهای ۱۳۶۸ الی ۱۳۷۳ به واسطه دکتر گرامی( معلم زبانم ) از چند شرکت سینمایی دعوتهای خوبی داشتم که همان مورد عدم تطابق فرهنگی موجب از دست رفتن موقعیت شد .
مثلا حدود سال سوم راهنمایی مدرسه سینمایی فینس فرانسه برای تحصیل بازیگری دعوتم کرد ، آن زمان همه هنر را حرام می دانستند.
الآن همانها که آن زمان آن را حرام می دانستند مشتری ام هستند برای معرفی فرزاندانشان به موسسات علمی و ورزشی اروپایی و بین المللی ، وگاهی خودشان پس از بازنشستگی تصمیم به تجربه دنیای جدید می گیرند ، راستی چقدر راحت مسیر سرنوشتها با نقطه ای و امضایی تغییر می کند.
سال چهارم دبستان معلمی داشتم به نام ( عارف برهمن )
من تا چهارم دبستان واقعا کودک (با همان خصوصیات یک کودک معمولی) بودم ، ایشان مرا به سمت بازیگری هدایت کردند و بعد که قلمم را دیدند تشویقم کردند .
و من اواخر سال چهارم دبستان انشاها (مقاله هایی) نوشتم و خدا را شکر برنده در مناطق مختلف آموزش و پرورش استان تهران شدم . از من تقدیر کردند ، در مراسم لوح تقدیر را گرفتم با خوشحالی منتظر جایزه بودم ، مجری گفت : مادرتان در جلسه است ، گفتم : نه .
مجری پرسید : خواهرتان در جلسه است .
گفتم : تنها آمده ام …
گفت : جایزه شما برای مادرتان بود که شما را چنین عالی تربیت کرده اند و با شوخی ادامه داد : چون پسر خوبی نبودید و با مادرتون نیامدید جایزه را به شخص دیگری می دهیم ، بعد دوباره خندید و گفت : تا آخر هفته با مادرتان به امور تربیتی آموزش و پرورش تشریف ببرید …
منم لوح را گرفتم و آمدم خونه و به مادرم نگفتم . . .
از این اتفاقهای خوب گاهی پیش می آید …
حدود ۱۳۹۳ به عنوان خبرنگار شهرداری قرار شد از چند تنداز خبرنگاران تقدیر کنند .
من با همسرم رفتم . ( چند خبرگزاری داشتم و یکی را به نام همسرم ثبت کرده بودم . هیچی ما رفتیم برای جایزه ، اسامی را صدا کردند شهردار و شورای شهر و یک نماینده …
لوح سپاس را نمادین به دو نفر دادند …
به ما گفتند الواح را از دم در بگیرید .
در موقع پذیرایی رفتیم لوح را گرفتیم ، لای لوح یک اسکناس تا نخورده ده هزارتومانی بود . همسرم مرا نگاه کرد و گفت : حجت تو را به خدا به خاطر ده تومان این همه هزینه کردی اومدی اینجا ، برای لوحی که اصلا ازش استفاده ای نخواهی کرد ، و یک سال شب و روز به تلفنای اینارو جواب می دهی …
چیزی نگفتم ، در هنگام خروج از سالن بودیم ، که رییس مجمع نمایندگان مجلس پشت تریبون گفت : ببخشید که مبلغ کم است ، قرار بود هر کدام از نمایندگان و شهردار و اعضای شورای شهر مبلغی بگذارند ، این سهم من است .
من لوح همسرم را هم در دست داشتم با همان ده تومنی در وسطش ، به سمت نماینده رفته و لوح را به صورت پرتابی خدمتشان تقدیم کردیم . ناگفته نماند ، قبل از من اکثر همکاران الواح را برگردانده بودند …ببخشید طولانی شد ، و این شد که من تا جایی که شود در مراسمات تقدیر و جایزه دیده نمی شوم ، مگر اینکه رفیقی ، دوستی یا مورد خاصی در جلسه باشد . . . . . .
و نکات مهم ، معلمم عارف برهمن یکی از اساتید به نام تاتر ایران هستند که هر کجایند سلامت و درخشان باشند ، ایشان آینده بسیاری را ساختند .
یکی دکتر محمد یاوری ( دبیر ادبیاتم ) که حدود شش سال شاگردشان بودم، دکتر یاوری استاد دانشگاه بودند ولی برای پیدا کردن استعداد در بین نوجوانان حتی تا سیستان برای آموزش می رفتند …….
من از اساتیدم یاد گرفته ام جامعه به من چیزی نخواهد داد من باید به جامعه چیزی اضافه کنم ، جامعه اگر بتواند همه چیز را از من خواهد گرفت ، من وظیفه دارم آنقدر قوی بشوم که جامعه را بسازم ، ، ،
مثال آخر اینکه بالای پنجاه کتاب نوشته ام که هیچ کدام را منتشر نکرده ام ، در جشنواره ها حضور پیدا کردم و گاهی تشویق شدم همین …
نوشتن را خون فرهنگ و هنر می دانم اگر اساتید و دوستانم ننویسند و کار هنری نشود به زودی باید در عزای مرگ فرهنگ و هنر بنشینیم ، و می دانم عاشقان بسیارند و کارشان را می کنند .
و سخن پایانی ، من معلم ، من پژوهشگر ، من نویسنده ، من شاعر ، من فیلمنامه نویس ، من فیلمساز ، من کارگر ، من مدیرعامل ، من رفته گر و هزاران من دیگر اگر کارمان را عاشقانه برای جامعه انجام دهیم ، جامعه ای خواهیم داشت پربار و پر ثمر …….
تو اگر ایرانی هستی دنبال ساخت جامعه ات باش ، جامعه مال توست ولاغیر ، ، ،
(( بارها گفته ام : یادمان باشد ما محتاج جامعه ایم جامعه به ما نیازی ندارد ))
ارادتمند : حجت بقایی –
از سال ۱۳۶۴ با عنوان پژوهشگر فعالم،،،