«میرباقری» از دریچه ذهن خویش، وقایع سفر حضرت «عبدالعظیم» را به تصویر کشیده است .
- شناسه خبر: 20564
- تاریخ و زمان ارسال: ۳۱ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۴۴
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر
«میرباقری» ساخت سریالهایی چون «گرگها»، «رعنا» و «امام علی(ع)» و آثار سینمایی مانند «آدم برفی» و «ساحره» و نمایشهای «معرکه در معرکه»، «عشق آباد»، «دندون طلا» و «مجلس زن کشی» را در پرونده کاری خویش دارد، که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند، ولی با این همه وی با سریال «امام علی(ع)» در باور عامه مردم به عنوان کارگردانی مذهبی جا افتاده است.
او در آخرین اثرش بار دیگر به مذهب روی می کند و فیلمی در باره «حضرت شاه عبدالعظیم» می سازد. اما باید دید که آیا می توان به هر شکل و طریقی مذهب را به تصویری قابل قبول تبدیل کرد یا نه؟ روایت یک جریان تاریخی و اسلامی و پرداخت دراماتیک آن، کار بسیار دشواری است، لذا «میرباقری» برای اینکه فیلمش را از روایتی ساده و خطی خارج کند، شخصیتهای بسیاری را در کارش گنجانده است تا بتواند با تلفیق آنها در اصل ماجرا، و ایجاد کنش و واکنش بین آنان به گونه ای، اصول دراماتیک را رعایت کند، تا «مسافر ری» به ساختار سینمایی نزدیکتر شود و روایت محض از کار در نیاید.
با این توصیف، کاملاً آشکار است که فیلم به جای اینکه به زندگی و مبارزات حضرت و دلیل هجرت او بپردازد، تبدیل به اثری شده است که فقط سفرنامه آن حضرت از «عراق» تا «ری» می باشد.
«میرباقری» از دریچه ذهن خویش، وقایع این سفر را به تصویر کشیده است، طوری که اگر قرار بود فیلمساز دیگری همین ماجرا را تبدیل به فیلم کند می توانست به راحتی حوادث دیگری را در بطن کار بگنجاند؛ طوری که هیچ لطمه ای به ساختار کنونی اثر نخورد. داستانهای فرعی گنجانده شده در فیلم هیچ ارتباط قابل قبولی با زندگی واقعی «عبدالعظیم» ندارند و به جای اینکه باعث پیشبرد ماجرا شوند و در خدمت حادثه اصلی باشند، خود بر کل داستان چیره می شوند و موجب کم رنگ شدن قضیه هجرت حضرت می گردند، طوری که فیلم به جای نشان دادن شخصیت والای «حضرت عبدالعظیم» و بیان انگیزه های سیاسی و مذهبی او بدل به عشقنامه شخصیتهای فرعی می شود.
هرچند شاید در تاریخ در باره این هجرت و چگونگی آن چیزی بیش از چندین جمله یافت نشود، اما باید دید «میرباقری» مجاز است تا خود یک تنه زندگی نامه ای این چنین برای حضرت بتراشد و سفرنامه ای چون «مسافر ری» برای او بسازد؟ و از دیدگاه خویش، خصوصیاتی را به حضرت منتسب کند؟ و آیا این انتساب نباید بر اساس معیار و قوانینی خاص صورت گیرد؟
چنین به نظر می رسد که فیلمساز مجموعه اطلاعات ثبت شده در تاریخ را در شخصیت حضرت متبلور کرده و با تخیل خویش این اطلاعات را درهم تنیده است تا برای خلق یک اثر هنری دست به آفرینشی بدیع بزند! و با این حساب می توان گفت «مسافر ری» ساختاری دارد که فقط نشانه های مؤلف خود را در آن انباشته است و این مؤلف، فیلمی با ریتمی خسته کننده و کشدار، به شیوه روایی آثار تلویزیونی ساخته و به علت محدودیت زمان پخش اثر سینمایی، مجبور شده است در تدوین نهایی خود این ضرباهنگ کند را، با حذف برخی از صحنه ها و برهم زدن روال طبیعی زمان، کندتر و مبهم تر بنماید.
امام «هادی»(ع) در حدیثی فرموده است: «هر کس عبدالعظیم را در ری زیارت کند، گویی در کربلا، حسین(ع) را زیارت کرده است.» و باید دید تماشای این فیلم آیا انگیزه ای بیشتر برای زیارت «عبدالعظیم» در «ری» فراهم می کند و یا اینکه نتیجه ای عکس بر اذهان عمومی دارد.
امام دهم پس از حادثه تخریب آرامگاه «امام حسین(ع)» به «حضرت عبدالعظیم» که از سادات حسنی می باشد و یکی از مریدان ایشان است، فرمان هجرت به ایران را می دهد. نبض ایران در «ری» می زند و «ری» جای علویان است. «متوکل عباسی» که از این حرکت بسیار خشمگین شده است سردارانش را مأمور یافتن حضرت می کند. «عبدالعظیم» در سفر خویش با شخصیتهای بسیاری رو در رو می شود و بی دلیل انواع و اقسام طراحی های لباس، صحنه و چهره بر کار تحمیل می شود و بازیگران که عمده آنها از سریال «امام علی(ع)» همراه «میرباقری» هستند، همان نقش آفرینی های پیشین خود را در شخصیت پردازی هایی مشابه ارائه می دهند.
در ابتدا حضرت به طور ناشناس در کاروانسرایی اقامت می کند و در همان جا یک مالیات چی عرب به نام «ابوعون» که به چیزی جز زن و شراب نمی اندیشد و مالیات یک ساله اصفهان و جزیه مجوسان را برای خلیفه می برد، وی را می شناسد. «عبدالعظیم» همراه حاجیانی که شبانه در کاروانسرا اطراق کرده اند، می گریزد.
در میان بردگانی که به عنوان مالیات جمع آوری شده اند، زنان بسیاری دیده می شوند و «ابوعون» پس از سان دیدن از آنها «روشنک» و دوستش «رکسانا» را برای خود انتخاب می کند. «روشنک» که بر خلاف «رکسانا» از هیچ چیز نمی ترسد، به «ابوعون» حمله کرده و می گریزد و در عوض دوستش خود را می کشد و «روشنک» به خاطر خون او هم که شده قصد می کند به گونه ای از «ابوعون» انتقام بگیرد.
در ادامه سفر، «عبدالعظیم» توسط «سرخ جامگان» به اسارت گرفته می شود. آنان به رهبری «بابک خرم دین» یاغی شده اند و از «خلفای عباسی» تبعیت نمی کنند. پس از نمایش آیینها و آداب «سرخ جامگان»، آنان حضرت را رها می کنند و وی سفر خود را ادامه می دهد و سر از کردستان در می آورد. از دید اکراد، عرب یعنی شمشیر و شتر؛ با این وجود زنی به نام «ماه بی بی» فداکاری کرده و حضرت را پناه می دهد و او در نهایت کمک می کند تا «ماه بی بی» و پسرش به دلدادگان خود برسند.
پس از آن، در کش و قوسهای بسیار با دلیل و بی دلیل، باز سر و کله «ابوعون» و «روشنک» پیدا می شود و گاه دختر اسیر «ابوعون» می شود و گاه برعکس، تا اینکه «روشنک» مرد را چون بردگان می فروشد و حضرت «عبدالعظیم» او را خریده و آزاد می کند و به نزد خود در «ری» می برد. تازه اینجاست که «ابوعون» پس از کمکهای بسیار حضرت و نجات جانش توسط او، برای چندمین بار از مرگ می رهد و پی به لطف و دوستی «عبدالعظیم» می برد.
حتی حضرت به «روشنک» توصیه می کند تا همسر «ابوعون» شرابخوار شود و او را از شوریدگی عشق نجات دهد! توصیه ای که هرگز از سوی حضرت پذیرفته نیست. هرچند «میرباقری» حتی حضرت را در صحنه ای با مردانی همسفره می کند که در حال خوردن شراب هستند، چیزی که اسلام آن را نهی کرده است و به طور حتم حضرت نیز هرگز چنین عملی را مرتکب نمی شده است.
در نهایت وقتی مخاطب همراه «عبدالعظیم» به «ری» می رسد و تازه می خواهد بداند که این شخصیت دینی چگونه حضوری از لحاظ اجتماعی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بر ایران خواهد داشت، فیلم به پایان خود می رسد و تنها اتفاقی که می افتد توبه و تغییر شخصیت «ابوعون» است و حضرت حاضر می شود وی را نزد خود نگاه دارد، به شرطی که او شراب نخواهد، زیرا وی شرمنده اش خواهد شد.
«میرباقری» پس از سیر و سفر مخاطب در ایران قرن سوم هجری و نشان دادن اقوام مختلف و جغرافیای متفاوت ایران، اثری آشفته با حضور «عبدالعظیم»، خرم دینان، کردهای ایران، موبدان زرتشتی، افسانه گویان سیاوشان، شیعیان جنوب عراق، ترکهای عثمانی دربار، مسلمانان کربلا و … ارائه می دهد.
در یک بررسی اجمالی، در باره شخصیتهای زن اثر نیز می توان گفت، «فاطمه» همسر «عبدالعظیم» اولین زنی است که حضور او به چشم می آید. وی زنی دلیر است که وقتی دشمن در پی شویش به خانه او هجوم می آورد، می گوید اگر می توانستید صیدتان را در بیشه شکار می کردید، نه در خانه اش. وی با این همه مجبور می شود به خاطر حفظ جان نوه تازه متولد شده اش که
تهدید به مرگ شده است، مسیر حرکت شوهرش را برای دشمن فاش کند. او از تقدیر خود می نالد و از اینکه تقدیر اولاد «علی» با غربت و هجرت نوشته شده است، غمگین است. «فاطمه» هنگام کوچ شوهر بر او خرده می گیرد تا تنهایش نگذارد ولی «عبدالعظیم» باید تنها برود.
«روشنک» دومین کسی است که از جمعیت زنان فیلم، خودی نشان می دهد. او دختری است که حاضر به پذیرش جبر موجود نیست و هرگز نمی خواهد به عنوان کنیز «ابوعون» نزد وی بماند. او نمادی از زنان ایران در قرن سوم می باشد که به شدت وطن پرست هستند و از اعراب متنفر می باشند. او هر طور که شده می خواهد به کمک نامزد دوستش «رکسانا»، انتقام خون او را از مرد عرب بگیرد. روحیه جنگاوری در «روشنک» کاملاً مشهود است و وی چون مردی جنگی تمام مدت در پی «ابوعون» می تازد.
سومین زن، همان کسی است که «عبدالعظیم» را در کردستان پناه می دهد. «ماه بی بی» بیوه ای است که حتی از حضرت نمی پرسد کیست و از کجا آمده است. او بر این اعتقاد است که هر کس به او پناه آورد باید نانش دهد و از ایمانش مپرسد.
این زن هر وقت حاجت و دعایی داشته، در هنگام راز و نیاز چهره «عبدالعظیم» در برابرش متجلی شده است. شهامت و شجاعت زن چنان حضرت را شیفته خود می کند و «میرباقری» در شخصیت پردازی این امامزاده تا آنجا پیش می رود که وی به ازدواج «ماه بی بی» حسادت می کند چرا که خود در دل آرزوی ازدواج با او را دارد. حتی «عبدالعظیمی» که «میرباقری» ساخته و پرداخته کرده است به همسر آینده «ماه بی بی» می گوید: اگر او صیغه عقد را بخواند باطل است چرا که خودش می خواسته جای داماد باشد.
و از همه مهمتر در این میان شخصیت خود «حضرت عبدالعظیم» است. فیلمساز وی را فردی شوخ و بذله گو در مواجهه با همسر، خانواده، دوستان، دشمنان و تمامی مردم ایران نشان می دهد و بیننده کمتر جدیتی در رفتار «عبدالعظیم» می بیند.
حضرت بدون هیچ دغدغه ای سفر را آغاز می کند و همه چیز را به خوبی پذیرا می شود و گویی هیچ کاری در ایران ندارد جز اینکه دلدادگانی را به هم برساند، که «انوشه» و «سیاوش» نیز به آنها اضافه شده اند؛ و در
پایان موجب تحول نیم بند «ابوعون» شود، و از یک عرب متعصب جاهلی، فردی بسازد که دوستدار او شده است.
«عبدالعظیم» باید نماینده تفکر اصیل اسلامی و شیعی باشد و در مقابل نگرشهای متفاوت و تنگ نظرانه دینی آن دوران قیام کند، ولی این مهم بسیار کمرنگ در فیلم پرداخت می شود. حضرت فقط چند جا اندیشه ها و آداب و سنن غلط مردم ایران را مورد انتقاد قرار می دهد.
البته باید متذکر شد مهمترین برخورد وی با افرادی است که سر و روی خویش را زخم زده و گِل به بدن مالیده اند و خود را برای گناه نکرده عقوبت می کنند و به این می اندیشند که چرا در زمان جنگ کربلا نبوده اند تا «امام حسین(ع)» را یاری دهند. «عبدالعظیم» با تفکر آنان مبارزه می کند و به آنها می گوید که باید برای خشنودی آن حضرت، پیرو راستین وی باشند.
تأثیرگذارترین صحنه اثر و در واقع شخصیت پردازی خاموش حضرت، همان نقطه عطف اول فیلم است، جایی که بارگاه «امام حسین(ع)» به دستور «خلیفه عباسی» شخم زده شده است و «عبدالعظیم» شب هنگام در سکوت، از میانه ویرانه ها برمی خیزد و با چشمانی اشکبار پیرامونش را می نگرد.
از دیگرسو گفتگو و نحوه ادای آن در فیلم بسیار مهم است. گفتگو آسانترین و البته نه لزوما بهترین وسیله بازگو کردن وقایع داستان فیلم است. گفتگو وقتی به کار می آید که سایر وسایل بیانی قدرت و امکان خود را از دست داده باشند و نتوان آنها را به کار گرفت. «میرباقری» با دیالوگهایی که گاه سنگین و وزین است و گاه به سمت ادبیات شفاهی و گفت و شنود عامیانه متمایل می شود، سخن فیلمش را در دهان شخصیتها می گذارد، و بیننده همین طور مات و مبهوت می ماند که چگونه «حضرت عبدالعظیم» لحظه ای چنین فاخر سخن می گوید و ناگهان در میان جملاتش از اصطلاحاتی محاوره ای بهره می گیرد.
و در پایان چه می توان گفت جز اینکه سینمای دینی می تواند به تبلیغ و تفسیر ایده های مذهبی بپردازد، می تواند اندیشه ها و ارزشهای انسانی و اسلامی را بیان کند، می تواند به دنیای متافیزیک و فلسفه و عرفان بپردازد و می تواند زندگی ائمه اطهار(ع) را به تصویر بکشد و همچنین می تواند چون اثر «میرباقری» آشفته بازاری از شخصیتهای ناهمگون و وقایع نامتعارف تاریخی باشد!
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه