در امتداد ناامیدی ها پناه بردم به سیدالکریم
آقاجونم میشه نگاهم کنی؟ آقاجون میشه صدامو بشنوی؟ راهم میدی..؟ این نجواهای زینبی است که ملجا و پناهگاهی جز سیدالکریم نیافته است. دست دختراشو گرفت و وارد حرم شد. دست بر سینه و اشک روان شروع کرد به خواندن اذن دخول….. (( السلام علی ادم صفوه الله..السلام علی نوح نبی الله )) مگه میشه نواده امام حسن (ع)، کریم نباشه؟؟؟؟؟ با یقین کامل و بااعتماد به جد بزرگوارش قدم در بهشت کریم گذاشتم. بعد زیارت و طواف حرم روی پله های رو به ضریح نشستم و عرض حاجت کردم. آقا میدونم که هم می بنید هم می شنوید...