چلهنشین حکایتی خونین
- شناسه خبر: 43165
- تاریخ و زمان ارسال: 17 آذر 1401 ساعت 06:03
- منبع: فارس
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر

به گزارش بقاع خبر، نورهای پاشیده روی زمین، کف دستم را نشانه میرود.
صحن حرم با آن قصه ها و خاطره های همیشگی، اینک چهل روز پرماجرا را پشت سر گذاشته، چهل روز پرالتهاب را…
نور را از کف دستانم به دلم عبور میدهم و با دلی که از درد جار می کشد، به سمت ضریح حرکت میکنم. نور روی آینه کاری دیوارها تلألو می یابد، دستانم روی آینههای قطعهقطعه سر می خورد و زبانم اذن ورود را جاری می کند.
در دلم روضه مادر سادات باریدن گرفته. انگار در دلم غلغلهای بی پایان است و لحظاتی که شاهد ریختن اشکهای داغ روی سنگهای سرد مرمر کف زمین هستند.
چلهنشین
چله نشین ماجرایی دردآلود شدهام. چله نشین خانوادههایی که اربعین عزیزان پرپر شده خود را به سوگ نشستهاند.
ضریح را به شهادت میگیرم که دل داغداران را تسلی بخشد، غافل از اینکه ضریح خود سوگوار است. دستانم با ضریح تلاقی میکند. دلم ذره ذره آب میشود.
زائران دیگر هم حال بهتری ندارند همه برای تسلی آمدهاند. زیارتم با زیارت های قبل تفاوت دارد.
بافتههای رنج
در شبستان امام خمینی، موقعیت شهدای حادثه تروریستی را تصور میکنم: آرشام، مادر و پدرش، لحظه تیراندازی کدام سمت بودند؟ علی اصغر معصوم در کدام سو؟ معصومی آن جوان نخبه، کیاسی آن آزاده دفاع مقدس، پورعیسی خادم مسافر و سایرین.
دلتنگ هستم و حرم را چهل روز است که سوگوار میبینم. دستانم بافته های رنج را روی فرش های شبستان لمس کرده و دیوارهای مرمرین از رنج لحظه حمله تروریستی حکایت می کند.
جمعیت زائر، سایه ملکوتی حرم را حمل می کنند و فاتحه ای نثار روح شهدای مظلوم می نمایند.
روضه مادر سادات
باز هم به صحن می آیم. ازدحام مردم، چیز عجیبی نیست، هم روضه مادر سادات است هم چهلمین روز شهادت غریبانه شهدای حرم.
صحن و سرای حرم احمد ابن موسی، شاهچراغ(ع)، همیشه دلانگیز و دلنواز بوده و گستره امنی برای آنها که به دنبال قرار یافتن جان و دل هستند.
پناه میگیرم زیر سایهسار حرمش با واگویههایی که قرار از من ربوده است.
در آستان حضرتش، دل بیقراری میکند و جان لحظهشماری. آسمان به قدرِ اجابت پایین میآید و دردها و رنجها را گزیده و رمیده، خوشهچین میکند تا راهی برای ورود به حریم حرم بگشاید.
فوارههای وسط صحن با اشکها همراه شدهاند و کبوتران حرم در جستجوی دانه، به جانب آبی پر میکشند.
در کنار مزار شهدا، لحظاتی حیرتزده میشوم. گلها هنوز بعد از چندین روز ، تازه هستند.
چادرم را محکم می چسبم. همان چادری که نخستین بار در نوجوانی برای حضور در مراسم تاسوعای حسینی در جوار حرم شاهچراغ به سر کردم.
زمزمههای ماندگار
صدای گفتگو با بازماندگان خانواده های شهدا و مجروحان حرم در دلم تازه میشود و در گوشم طنین میافکند. ماجراها را مرور میکنم.
از فاطمه سرایداران که در این حادثه تروریستی، در آستانه جشن عروسی، سه تن از اعضای خانواده را از دست داد و برادر کوچکترش مجروح شده و همچنان تحت مداوا است.
تا خانواده نوجوان دانش آموز، شهید کشاورز که برای تقاضا شفا برای مادرش راهی زیارت شده بوده و خانواده های دیگر.
صدای مجروحین باز زنده میشود: رضایی، از مجروحین حادثه تروریستی که وقتی لحظه حادثه را شرح میداد، گوشه گوشه واقعه در مقابل دیدگان تصور میشد.
در آن شرایط تکاندهنده، او ابتدا متوجه اصابت گلوله نشده بود و از خونریزی پای خود و گفتگو با همسرش متوجه حادثه شد. در کنارش سه نفر زخمی و سمت دیگرش دو نفر شهید شده بودند.
آن لحظات را شاهدان عینی یا حادثه دیدگان، هر کدام به نوعی روایت کردند، اما هنوز حکایتها ا ابعاد این جنایت باقی مانده.
هنوز پس از گذشت روزها و هفتهها، مجروحین با عصا راه میروند یا تحت مداوا هستند.
و خانوادههایی که عزیزان خود را از دست دادند، تا سالها داغ بر دل نشسته را به همراه دارند.
زخمهایی که بر جسم، روح و جان این عزیزان نشسته، التیام نیافته و تنها گذر زمان مرهمی کوچک بر سایه شوم این حادثه میافکند.
پایان پیام/ح