در امتداد ناامیدی ها پناه بردم به سیدالکریم
- شناسه خبر: 31760
- تاریخ و زمان ارسال: 26 مهر 1400 ساعت 07:37
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر

آقاجونم میشه نگاهم کنی؟
آقاجون میشه صدامو بشنوی؟
راهم میدی..؟
این نجواهای زینبی است که ملجا و پناهگاهی جز
سیدالکریم نیافته است.
دست دختراشو گرفت و وارد حرم شد.
دست بر سینه و اشک روان شروع کرد به خواندن اذن دخول…..
(( السلام علی ادم صفوه الله..السلام علی نوح نبی الله ))
مگه میشه نواده امام حسن (ع)، کریم نباشه؟؟؟؟؟
با یقین کامل و بااعتماد به جد بزرگوارش قدم در بهشت
کریم گذاشتم.
بعد زیارت و طواف حرم روی پله های رو به ضریح
نشستم و عرض حاجت کردم.
آقا میدونم که هم می بنید هم می شنوید
از احوالمم که می دونم آگاهید.. مدت زیادی که سردرد دارم و دارو و درمان جواب نداده؛
روز سردرد – شب سردرد
درهنگام خروج نگاهم به گنبد طلایی سیدالکریم خورد.
نگاهی از سرسوز دل و حسرت
بعد از زیارت و عرض حاجات همراه با دخترانتم راهی خانه شدم. در راه به نجواها وگلایه و شکایت هام فکر می کردم.
”””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””
مدّتی از زیارتم گذشت
شبی خواب عجیب و زیبایی دیدم.
تو حرم سیدالکریم بودم همراه خادمان،
داخل شبستان، پیرمردی مهربون حضور داشت. خادمان برای عرض ادب دست به سینه ایشون بودند.
به سمت من اومدند. بانگاه مهربانی مرا مورد لطفشون قراردادند. من هم پیش خودم گفتم: حتماً شخص مهمیّ هستند.من هم به رسم ادب دست برسینه گذاشتم وکمی خم شدم. آن مرد مهربان دست روی پیشانی من گذاشتند و فرمودند: دیگه خوب شدی///
ازخواب پریدم و کمی تامل کردم.
هنوزدرفکر خوابم بودم که متوجه شدم که سرم درد نمیکنه…….
اشک در چشمانم حلقه زد…
یاد چشمان و نگاه پرمهر و محبت سیدالکریم افتادم.
شما نشانم دادین که
“دل به دل راه داره”