شرح ملکی اصفهانی بر دعای هفتم صحیفه سجادیه
- شناسه خبر: 29554
- تاریخ و زمان ارسال: 3 اسفند 1399 ساعت 04:09
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر

به گزارش بقاع خبر : ازنشست دوره ای اساتید، استاد سید محمود ملکی اصفهانی در گفتاری به شرح دعای هفتم صحیفه سجادیه پرداخت که در دو نوشتار تقدیم می گردد . بخش اول سخنان ایشان در ادامه آمده است: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّهٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّهٌ وَ عِنْدَ الْکَرْبِ»
نوشتار اول :
از جمله دعاهای امام سجاد علیه السلام دعائی است که هنگام پی آمدن مشکل مهم برای آن حقیقت یا رخ دادن حادثه ای ناگوار برای ایشان و هنگام غم و اندوه آن را می خواند.
مُهمّه: از «همّ» به معنای ذوب شدن گرفته شده است. سپس به غم و اندوهی که انسان را ذوب می کند، گفته می شود.
مُلِمّه: از «لمّ» به معنای جمع کردن چیزی با چیز دیگر گرفته شده است، «ملمه» به معنای حوادث ناگواری است که به سراغ انسان می آید.
گویا فرق «مهمّه» با «ملمّه» این است که «مهمه» در مورد حوادث غم انگیزی که اتفاق افتاده است و «ملمّه» در مورد حوادث وحشتناک و یا ترس از وقوع آن به کار برده می شود.
«کَرب»: در اصل به معنای شدّت و قوت است، به همین مناسب به غم و اندوه شدید کرب گفته می شود.
این دعا دارای هشت بخش است:
- بخش اول: بیان صفات پروردگار در ارتباط با حلّ مشکلات
- بخش دوم : بیان مشکلات و حوادث پیش آمده.
- بخش سوم: بیان این که حلّ مشکلات فقط به دست پروردگار است.
- بخش چهارم : درخواست حلّ مشکلات از پروردگار.
- بخش پنجم : بیان سختی هایی که به سبب مشکلات پیش آمده.
- بخش ششم : بیان این که حلّ مشکلات فقط به دست پروردگار است.
- بخش هفتم : درخواست حلّ مشکلات از پروردگار.
- بخش هشتم: بیان صفات پروردگار.
بخش اوّل:
بیان صفات پروردگار در ارتباط با حلّ مشکلات
- یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ:
تُحَلُّ: از حلّ به معنای گشودن است. «عقَد»: جمع «عُقده» به معنای گره است. «مکاره»: جمع «مکروه» به معنای مشکل و ناگوار است.
یعنی: ای کسی که گره های مشکلات و امور ناگوار به وسیله تو گشوده می شود.
مشکلاتی که برای انسان پیش می آید، عوامل مختلفی دارد:
۱)گاهی به سبب اعمال انسان است، قرآن کریم می فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر» (و هر آسیبى به شما رسد به سبب اعمالى است که مرتکب شدهاید، و از بسیارى [از همان اعمال هم] درمىگذرد.) (شوری۳۰)
۲)گاهی آزمایش الهی است، قرآن کریم می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» (و بىتردید شما را به چیزى اندک از ترس و گرسنگى و کاهش بخشى از اموال و کسان و محصولات [نباتى یا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمایش مىکنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.) ( بقره ۱۵۵)
۳)گاهی برای توجه دادن بندگان به خداست، زیرا سرگرم شدن به زندگی دنیا یکی از عوامل غفلت از پروردگار است. قرآن کریم می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون» (هیچ پیامبرى را در شهرى نفرستادیم مگر آنکه اهلش را [پس از تکذیب آن پیامبر] به تهیدستى و سختى و رنج و بیمارى دچار کردیم، باشد که [به پیشگاه ما] فروتنى و زارى کنند.) (اعراف ۹۴)
۱)گاهی برای بالا بردن درجات مومنین است، امام صادق علیه السلام می فرماید: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّهُ لَیَکُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَهٌ عِنْدَ اللَّهِ فَمَا یَنَالُهَا إِلَّا بِإِحْدَى خَصْلَتَیْنِ إِمَّا بِذَهَابِ مَالِهِ أَوْ بِبَلِیَّهٍ فِی جَسَدِهِ.»: (همان در بهشت برای بنده منزلت و جایگاهی است که به آن جایگاه نمی رسد مگر این که یکی از این دو مشکل برای او پیش آید: یکی خسارت در مورد مالَش، و دیگر گرفتاری در مورد بدنش.) (کافی: ۲/۲۵۷).
مشکلاتی که برای انسان پیش می آید کدام یک از موارد فوق است؟ در اکثر موارد قابل تشخیص نیست، بنا بر این انسان مؤمن باید در ضمن این که به وظایف خودش _ چه نسبت به اعمالش، و چه نسبت به برطرف کردن مشکلاتش _ عمل می کند، تسلیم امر الهی باشد و کاری انجام ندهد که موجب کفران نعمت باشد و خدای ناکرده مشکلات او را شدیدتر کند.
لکن باید توجه داشت که مشکلات و سختی ها نسبت به انسان مؤمن جنبه عذاب ندارد اما نسبت به کفّار جنبه عذاب دارد.
۲)وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ
یَفْثَأُ: از «فثا» به معنای شکستن و یا فرو نشاندن جوشش چیزی است، سپس به کم کردن سختی ها و آرامش بخشیدن گفته می شود. حدّ الشدائد: نهایت سختی ها.
یعنی:و این کسی که حادثه های سخت _ که به آخرین حدّ سختی رسیده _ به کمک او درهم شکسته و آسان می شود.
تعبیر «حدّ الشدائد» گویا اشاره به این است که حادثه های سخت _ به آخرین حدّ سختی رسیده _ تنها به کمک پروردگار برطرف می شود و در این دعا از خداوند می خواهیم که این گونه سختی ها را برطرف کرده و آنها را برای ما آسان کند و اضطرابی که به واسطه آنها برای انسان پیش آمده را به آرامش تبدیل کند.
۳)وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.
یُلتمس منه: از او التماس و درخواست می شود. مَخرَج: راه خروج این تعبیر در موردی به کار می رود که انسان به گونه ای گرفتار شده که راه خروج از گرفتاری برای او وجود ندارد و از خداوند درخواست می کند که برای او راه خروج قرار دهد.
رَوح: در اصل به معنای تنفّس کردن است، سپس به هر چیزی که مایه حیات و راحتی انسان است: «رَوح» گفته می شود. فَرَج: گشایش، «رَوح الفَرَج»: آرامش و راحتی که بعد از گشایش در امور انسان حاصل می شود.
یعنی: ای کسی که راه خروج از سختی ها و رسیدن به آرامش بعد از فرج و گشایش از او درخواست می شود. یعنی تنها اوست که می تواند انسان گرفتار در سختی ها را از گرفتاری نجات بخشد و او را به گشایش و آرامش بعد از آن برساند.
۴)ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ
ذلّت: ذلیل و رام شد. صِعاب: جمع «صعب» به معنای مشکل است.
یعنی: همه مشکلات و موانعی که برای انسان پیش می آید در مقابل قدرت تو رام و ذلیلند، «إنّک علی کلّ شیء قدیر» (آل عمران: ۲۶).
۵)وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ
تسبّبت: سببیت پیدا کرده. أسباب: جمع «سبب»، در اصل به معنای طنابی است که دلو را به آن می بندند و از چاه آب می کشند، سپس به هر چیزی که برای رسیدن به مقصودی کمک می کند سبب گفته می شود، و خداوند مسبّب الاسباب است، یعنی سببیت اسباب _ و این که چیزی سببیت برای چیز دیگری پیدا کند_ به دست اوست، آتش را سبب برای سوزاندن و کارد را سبب برای بریدن قرار داده است، ولی آن جا که اراده کند آتش ابراهیم را نمی سوزاند و کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. لطف: در اصل به معنای ملایمت و گاهی به معنای شیء ریز و کوچک است. و «لطیف» کسی است که با ملایمت و محبّت با دیگران رفتار می کند، و یا ریز بین و دقیق است «لطیف» یکی از نام های پروردگار است. و در این جا هر دو معنا اراده شده است.
یعنی ای کسی که همه اسباب وجود اشیاء، با لطف، رحمت و دقّت تو برای آنها سببیّت پیدا کرده است.
۶)وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ
قضاء: به معنای پایان دادن چیزی است، به همین جهت در مورد آفرینش الهی، حکم قاضی، تعیین حدّ و مرز چیزی و نیز به معنای متقن و محکم ساختن چیزی به کار می رود.
یعنی: قلم قضا بر همه امور با قدرت تو جاری شده است.
۷)وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ
مضَت: رفته و حتمی شده است.
یعنی: همه اشیاء بر طبق اراده تو جریان پیدا کرده و حتمی شده است.
۸)فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ، وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ.
هی: ضمیر است و به «أشیاء» بر می گردد. مشیّت: به معنای خواستن و اراده کردن است و معنای آن با اراده یک چیز است. مؤتمره: از «امر» به معنای فرمان دادن گرفته شده، و به معنای فرمان پذیر است. منزجره: از زجر به معنای بازداشتن گرفته شده، و به معنای زجر پذیر است. رد نتیجه مؤتمره و منزجره به معنای شخص یا چیزی است که تحت تأثیر امر و نهی قرار می گیرد. یعنی به چیزی که امر شده عمل می کند، و چیزی که از آن نهی شده را انجام نمی دهد. «دون» در این جا به معنای «قلیل» است.
معنای دعا این است: همه اشیاء به مجرّد اراده تو _ قبل از این که بخواهی دستوری به آنها بدهی _ انجام می شوند، و به مجرد اراده تو بر انجام نشدن _قبل از این که آنها را نهی کنی _ باز می ایستند.
البته «دون» به معنای « عند» نیز استعمال می شود، و بر این اساس این فراز از دعا این است: همه اشیاء به مجرد اراده تو _ هنگام دستور به آنها _ انجام می شوند، و به مجرّد اراده تو بر انجام نشدن _ هنگام نهی از انجام شدن آنها _ باز می ایستند و انجام نمی شوند.
لکن در هر دو فرض باید به این نکته توجه داشت که مراد از «امر» و «نهی» پروردگار، امر و نهی لفظی نیست، بلکه مراد اراده پروردگار است، و آیه شریفه: «إنما أمره اذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون» (فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند می گوید: «موجود باش» آن بی درنگ موجود می شود) (یس ۸۲). اشاره به سرعت تحقق أشیاء هنگام اراده پروردگار است، به گونه ای که حتی نیاز به گفتن «باش» هم نیست. امیرالمؤمنین می فرماید: «یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ إِنَّمَا کَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَه»؛ (هرگاه اراده چیزی کند می گوید: «موجود شو» و آن بی درنگ موجود می شود، نه به این معنا که صدایی از او در گوش ها پیچیده شود، یا فریادی شنیده شود، بلکه سخن خداوند همان کاری است که ایجاد می کند و صورت می بخشد.) (نهج البلاغه خطبه ۱۸۶)
۹)أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ
مدعو: کسی که او را می خوانند. مهمات: امور مهم و مشکلات سخت، مفزع: پناهگاه، ملمات: سختی ها و پریشانی ها.
یعنی: خداوندا! در مهمّات و مشکلات تنها تو را می خوانند و در پریشانی و سختی ها تنها پناهگاه تو هستی.
در این فراز از دعا، امام علیه السلام خداوند متعال را تنها پناهگاه در سختی ها و مشکلات مطرح می کند و تنها کسی که انسان ها برای حل مشکلات و سختی های خود، به سراغ او می روند را خداوند می داند، چرا که هیچ کس جز او قادر به حلّ مشکلات انسانها نیست. قرآن کریم می فرماید: «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (و اگر خدا گزند و آسیبى به تو رساند، آن را جز او برطرف کنندهاى نیست و اگر براى تو خیرى خواهد فضل و احسانش را دفع کنندهاى نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد مىرساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.) (یونس۱۰۷) بنابراین انسان مؤمن باید هر چه می خواهد فقط از خداوند بخواهد.
لکن انسان مؤمن نباید عالم اسباب را فراموش کند و برای حلّ مشکلات خود باید به دنبال اسباب حلّ آنها برود زیرا خداوند امور این جهان را از طریق اسباب آن جاری می سازد، همان گونه که امام صادق علیه السلام می فرماید: «ابی الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها» (کافی ۱/۱۸۳)
البته به این نکته نیز باید توجه داشت که هر چند خداوند جریان امور را از مسیر اسباب قرار داده، لکن در این قاعده کلی استثنائاتی نیز وجود دارد که اموری بدون اسباب معمولی تحقق پیدا می کنند، مثل مواردی که از طریق معجزه و کرامت حاصل می شود، مانند سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام و شفای بیماران و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام و تعبیر قرآن به «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا» (و هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مىدهد و او را از جایى که گمان نمىبرد روزى مىدهد، و کسى که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافى است، [و] خدا فرمان و خواستهاش را [به هر کس که بخواهد] مىرساند یقیناً براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است). (طلاق، ۲ و۳) نیز از همین قبیل است.
البته توجه انسان به پروردگار در جایی که دست او از اسباب کوتاه می شود، امری است که در فطرت همه انسان ها قرار داده شده است، قرآن کریم می فرماید: «وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُورا» (و زمانى که در دریا سختى و آسیبى به شما رسد، هر که را جز او مىخوانید ناپدید و گم مىشود، و هنگامى که شما را [با سوق دادنتان] به سوى خشکى نجات دهد [از خدا] روى مىگردانید. و انسان [با اینکه الطاف خدا را همواره در زندگى خود لمس مىکند] بسیار ناسپاس است). (اسراء ۶۷) و گویا در چنین جایی دعا در ردیف اسباب قرار می گیرد.
۱۰)لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ
لا یندفع: بر طرف نمی شود. لا ینکشف: گشوده نمی گردد. «ینکشف» از کشف گرفته شده است، کشف به معنای «گشودن و رفع از پوشش چیزی» است، گویا امر ناگواری مطلوب انسان را پوشانده است و فقط خداوند است که می تواند مانع را برطرف کرده و از آن پرده بردارد.
در این فراز از دعا امام علیه السلام به خداوند این گونه عرضه می دارد که مشکلات پیش روی من آنقدر سنگین و سخت است که چیزی از آنها دفع نمی شود مگر آنچه را تو دفع کنی، و چیزی از آنها گشوده نمی شود و مانع از آن برطرف نمی شود مگر آنچه تو مانعش را بر طرف کنی و بگشایی.
بخش دوم
بیان مشکلات و حوادثی که پیش آمده است.
۱۱)وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ
نزَل: فرود آمد، تعبیر به نزول گویا اشاره به این است که حوادث پیش آمده به صورت ناگهانی بوده و به گونه ای نبوده که بشود از آنها جلوگیری کرد. ربّ: مالک و صاحب چیزی که به تربیت آن اهتمام می کند، به همین جهت در «ربّ» نوعی محبت و علاقه نسبت به چیزی که به تربیت او می پردازد وجود دارد.
در این جا امام علیه السلام خداوند را با صفت «ربّ» خطاب می کند تا از مقام ربوبیت او کمک بگیرد و در حقیقت اشاره می کند که خدایا تو مالک ما هستی صاحب اختیار ما هستی و مالک هر گونه تصرفی نسبت به مملوک خود بخواهد می تواند انجام دهد، ما می دانیم که تو ما را دوست داری هر مشکل و سختی که از جانب تو بر ما وارد شود جنبه تربیتی دارد. َکَأَّدَنِی: از «کأد» به معنای سختی است.
بنابراین معنای این فراز از دعا این است: پروردگارا! حوادثی بر من فرود آمده که سنگینی آن مرا به مشقت و رنج انداخته است.
۱۲)وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.
ألمّ: روی آورده است، َهَظَنِی: از «بهظ» به معنی مشقت و عاجز شدن از انجام کاری است.
یعنی: پروردگارا! حوادثی به من روی آورده که تحمل آن مرا به مشقت انداخته و مرا عاجز کرده است.
۱۳)وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ.
یعنی:پروردگارا! با قدرتت این امور ناگوار و سخت را بر من وارد کرده ای و با تسلط خودت آن را بر من متوجه ساختی.
سؤال: همان گونه که در مباحث گذشته اشاره کردیم، مشکلات و سختی ها عوامل مختلفی دارد: گاهی به سبب اعمال انسان است، گاهی آزمایش الهی است، گاهی برای توجه دادن بندگان به خداست و گاهی برای بالا بردن درجات مومنین است.
سؤال: چگونه همه مشکلات و سختی ها به خداوند نسبت داده می شود در حالی که بسیاری از آنها نتیجه اعمال ماست؟ آن گونه که قرآن کریم می فرماید: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً» ([اى انسان!] آنچه از نیکى به تو رسد، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست. و [اى پیامبر! از نیکىهایى که از سوى ماست اینکه] تو را براى مردم به پیامبرى فرستادیم، و گواه بودن خدا [بر پیامبرىِ تو] کافى است. (نساء ۷۹)
و نیز می فرماید: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر» (هر مصیبتی که به شما می رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، در حالی که خداوند از بسیاری از آنها در می گذرد.) (شوری ۳۰)
جواب: درست است که بسیاری از گرفتاری های انسان ها به جهت اعمال ناشایست آنهاست، لکن با توجه به این که خداوند متعال آن اعمال ناپسند را سبب گرفتاری قرار داده، می توان گرفتاری را به خداوند نسبت داد، چون هیچ چیزی بدون اراده او انجام نمی شود، قرآن کریم در مورد کافران می فرماید: «ختم الله علی قلوبهم وعلی سمعهم» (خداوند بر قلب ها و بر شنوایی آنها مهر زده است) (بقره ۷). روشن است که ختم بر قلوب و شنوایی انسان ها _ که موجب می شود آنها از درک حقایق محروم شوند _ نمی تواند بدون سبب باشد، زیرا چنین چیزی مستلزم جبر است، بلکه ختم بر قلوب و سمع به جهت اصرار آنها بر کفر و لجاجت در مقابل حقّ است، امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «ختم، مهر زدن بر قلوب کفار و عقوبت بر کفر آنهاست، همانطور که خداوند متعال فرموده است: «بل طبع الله علیها بکفرهم فلا یؤمنون الا قلیلا» (بلکه خداوند به سبب کفر آنها بر قلب هایشان مهر زده، به همین جهت جز اندکی ایمان نمی آورند.) (نساء: ۱۵۵)، (بحار الانوار:۵/۲۰۱)
بنابراین گرفتاری هایی که به جهت اعمال انسان گریبان گیر او می شود، هم می تواند به خداوند نسبت داده شود، چون او مسبب الاسباب است و هر عملی را سبب برای اثری قرار داده است، و هم می تواند به خود شخص نسبت داده شود، چون او عمل را انجام داده و سبب را ایجاد کرده است.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از بلاهایی که خدا بر ما وارد کرده و از او می خواهیم آنها را بر طرف کند، آن دسته از بلاهایی باشد که لازمه زندگی دنیاست، زیرا همان گونه که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «الدنیا دار بالبلاء محفوفه» (دنیا خانه ای است که با بلا درهم پیچیده شده است) (نهج البلاغه: خطبه ۲۲۶)
ادامه دارد
بخش سوم
راه حل مشکلات فقط به دست پروردگار است
۱۴)فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ
مُصدِر: برگرداننده، أوردتَ: وارد کردی.
امام علیه السلام در این قسمت از دعا به محضر پروردگار عرضه می دارد: حال که مشکلات و سختی هایی که بر من وارد شده با قدرت خود بوده، بنابراین مشکلاتی که تو بر ما وارد کرده ای، کسی جز تو نمی تواند آن را برگرداند.
۱۵)وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ
صارف:برگرداننده.
یعنی: و آنچه را تو بر ما متوجه ساخته ای _ و ما را با آنها روبرو کردی _ کسی جز تو نمی تواند از ما برگرداند.
۱۶)وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ
فاتح: باز کننده، گشاینده. أغلقتَ: بستی.
یعنی: و آنچه را تو بسته ای _ و گره هایی که در کار ما انداختی _ کسی جز تو نمی تواند آن را باز کند.
۱۷)وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ
مغلق: کسی که چیزی را می بندد. فتحتَ: باز کردی، گشودی.
یعنی: و آنچه را تو باز کرده ای کسی جز تو نمی تواند آن را ببندد.
۱۸)وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ،
میسّر: آسان کننده، عسّرت: مشکل ساختی.
یعنی: و آنچه را تو مشکل ساخته ای کسی جز تو نمی تواند آن را آسان کند.
۱۹)وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
ناصر: یاری کننده. خذلت: رها کردی. یعنی: و کسی را که تو رها کنی دیگری نمی تواند او را یاری کند.
بنابراین وقتی همه اینها به خداوند بر می گردد، کسی جز او نمی تواند آنها را برطرف کند و انسان مؤمن باید برای حلّ مشکلات خود به او پناه ببرد.
قرآن کریم نیز می فرماید: «ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (چون رحمتى را خدا براى مردم بگشاید، بازدارندهاى براى آن نیست، و چون بازدارد، بعد از او فرستندهاى برایش وجود ندارد، و او تواناى شکستناپذیر و حکیم است.) (فاطر ۲)
و نیز می فرماید: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (اگر خدا شما را یارى کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد داد؟ و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند.) (آل عمران، ۱۶۰)