وقایع روز بیست و هشتم صفر
- شناسه خبر: 28407
- تاریخ و زمان ارسال: 25 مهر 1399 ساعت 10:48
- نویسنده: تحریریه بقاع خبر

وقایع روز بیست و هشتم صفر
رحلت حضرت رسول اکرم صلىاللهعلیه وآله و سلم در یازدهم سال قمرى در ۶۳ سالگى
حضرت در خانه ام سلمه بود عائشه آمد با اصرار تمام به خانه اش برد و در خانه عائشه بود که رحلت نمودند.
ولى در امالى صدوق ص ۳۷۸ آمده: بلال داخل خانه شد عرض کرد الصّلوه رحمک الله رسول خدا خارج شد و با مردم نماز خفیفى خواند سپس فرمود على و اسامه بن زید را صدا کنید ایشان آمدند یک دست مبارک بر شانه على و یک دست بر شانه اسامه گذاشت سپس فرمود مرا به خانه فاطمه ببرید و سر مبارک را به زانوى فاطمه گذاشت الى آخر از این حدیث شریف معلوم مى شود که حضرت در خانه فاطمه رحلت نمود.
اسامى مبارکه آن حضرت:
منهج الصادقین در تفسیر سوره یس: محمد بن مسلم از امام باقرعلیهالسلام روایت کرده که حضرت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را دوازده نام است از آن جمله در قرآن پنج اسم واقع شده: محمد – احمد – عبدالله – یس – نون.
(صافى ص ۴۱۰): عن الباقرعلیهالسلام انّ لرسول الله عشره اسماء خمسه فى القرآن الخ.
(تبیان ج ۸ ص ۴۴۱): روى عن على علیهالسلام انّه قال سمّى الله تعالى النبىّ فى القران بسبعه اسماء: محمد و احمد و طه و یس و المزمِّل و المدثّر و عبدالله.
قبر مبارک آن حضرت در مدینه منوّره که زیارتگاه عام و خاص است و والده معظمه اش جناب آمنه دختر وهب و والد بزرگوارش جناب عبداللّه بن عبدالمطلب بود و عبدالله هنگام مراجعت از شام چون به مدینه رسید حالش به هم خورد و در ۲۵ سالگى وفات نمود بدن آن جناب را در دارالنابغه به خاک سپردند که هنوز آمنه وضع حمل نکرده به روایتى دو ماهه و به قولى هفت ماهه بود و پیامبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم ۶ سال داشت که آمنه در ابواء (نام قریه اى است بین مکه و مدینه) وفات کرد. و به روایت واقدى ۴ ماهه بود که آمنه وفات کرد.
ام ایمن که نامش برکه دختر ثعلبه زوجه عبید حبشى بود بعد از عبید پیامبر او را به زید بن حارثه داد و از آن اسامه بن زید به دنیا آمد ام ایمن از صحابیّات و اسامه از اصحاب بود و ام ایمن کنیز عبدالله پدر پیامبر و دایه آن حضرت بود و اول پسرى که از ام ایمن به دنیا آمد ایمن نام داشت لذا او را امّ ایمن گفتند، آمنه وقتى به عزم ملاقات دائى خود به مدینه مى آمد در معاودت در ابواء وفات کرد و از آنجا تا مکه مکرّمه پیامبر در آغوش ام ایمن بود که حضرت مى فرمود امّى بعد امّى، و بعد از وفات آمنه عبدالمطلب حفاظت آن حضرت را به عهده گرفت و پیغمبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم ۸ ساله بود که عبدالمطلب نیز از دنیا رفت و ابوطالب تربیت آن را عهده دار شد و در ۴۰ سالگى به رسالت مبعوث گردید و ۱۳ سال در مکه مردم را دعوت به توحید نمود و در ۵۳ سالگى به مدینه هجرت و ده سال نیز در آنجا ارشاد کردند.
زوجات پیغمبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم آنچه مشهورند: جناب خدیجه – حفصه – عایشه – زینب بنت جحش – ام السلمه – زینب بنت خُزیمه – ام حبیبه – صفیّه – میمونه – سوده – جویریه که افضل آنها خدیجه بود بعد ام سلمه بعد میمونه و ۷ زوجه اش در مدینه از دنیا رفت و خدیجه در مکه و میمونه در سرف درگذشت و همانجا دفن شد و خدیجه و زینب بنت خزیمه قبل از رحلت آن حضرت وفات نمودند ولى عائشه و حفصه و ام السّلمه و ام حبیبه و زینب بنت جحش و میمونه و صفیه و جویریه و سوده بعد از پیامبر زنده بودند.
تمام همسرانش را در مدینه تزویج کرده مگر خدیجه و عایشه و سوده را که در مکه اختیار نموده و صداق هر یکى را ۵۰۰ درهم قرار داده بود و زمان وفات نه زوجه مانده بود.
اولاد آن حضرت را سه پسر و چهار دختر نوشته اند: عبدالله ملقب به طیّب و طاهر – قاسم اولین پسر حضرت بود – ابراهیم – زینب – رقیه – ام کلثوم – فاطمه که همگى از جانب خدیجه متولد شده و فقط ابراهیم از ماریه قبطیّه کنیز آن حضرت بود متولد شده و این کنیز را پادشاه اسکندریّه مقوقس با بغله شهبا و اشیاء دیگر به حضور خاتم الانبیاء هدیّه فرستاده بود، قبل از رحلت آن حضرت همه اولادش از دنیا رفتند مگر حضرت فاطمه زهراءعلیهالسلام .
فاطمه علیهالسلام را به على بن ابی طالب علیهالسلام و زینب را به ابى العاص بن ربیع تزویج نمود که امامه متولد شد و حضرت على علیهالسلام بعد از رحلت حضرت فاطمه با امامه ازدواج نمود و نوشته اند رقیه را به عثمان بن عفان داد و رقیه در زمان جنگ بدر سال دوم هجرى به سبب مرض فوت کرد.
بعضى نوشته اند خداوند به عثمان از رقیه در حبشه پسرى داد عبدالله نامیدند و آن پسر پنج یا شش ساله بود که خروس چشم او را دریده صورتش آماس کرد و در جمادى الاولى سال چهار قمرى از اثر زخم درگذشت.
بعد از رقیه عثمان با دختر دیگر حضرت به نام ام کلثوم ازدواج کرد و این خاتون شش سال زوجه عثمان بود از او اولادى نداشت و در سال ۹ قمرى ام کلثوم وفات کرد و بعضى نوشته پیش از آنکه به خانه عثمان رود در زمان حیات پیامبر درگذشت و چون عثمان با دو دختر آن حضرت ازدواج کرده بود لذا ذوالنورین به او گفتند و تمام اولاد آن حضرت در مکه و ابراهیم در مدینه متولد شده بود.
خلاصه بعد از رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم حضرت علی علیهالسلام مباشر غسل و کفن و حنوط آن حضرت شد و فضل بن عباس آب مى داد و اعانت مى کرد بعدا حضرت على علیهالسلام به تنهائى پیش ایستاد و بر مفخر موجودات نماز خواند و مردم در مسجد جمع شده بودند و گفتگو مى کردند در باب اینکه چه کسى را در نماز مقدم دارند و در کجا دفن کنند حضرت على علیهالسلام بیرون آمد فرمود اى مردم پیغمبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم پیشواى ماست در حال حیات و ممات، پس دسته دسته بیائید و بر پیامبر نماز بخوانید و در حجره اى که وفات نموده در همان جا دفن خواهم کرد زیدبن سهل قبر را کند حضرت على علیهالسلام و عباس و فضل بن عباس و اسامه بن زید داخل قبر شدند تا حضرت را دفن کنند طایفه انصار قسم یاد کردند ما را نیز در دفن مصاحبت گردان حضرت اوس بن خولى را که مردى از افاضل قبیله خزرج بود امر کرد داخل قبر شود حضرت بدن مبارک را برداشت و به اوس داد که در قبر گذارد موقعی که داخل قبر کرد امر نمود بیرون بیاید و حضرت خودش وارد قبر شد و صورت پیامبر را از کفن بیرون آورد وگونه مبارک را به خاک نهاد.
سنّ شریف ۶۳ و قبر مبارک در مدینه خانه خود است ناگفته نماند که عده اى از مردم به پیغمبر نماز نخواندند به جهت مشاجره ایکه در امر خلافت بین مهاجر و انصار واقع بود.
و در سبب رحلت آن حضرت دو قول است: بعضى نوشته حضرت مریض شد ولى در روایتى از امام صادق آمده که زن یهودیّه آن بزرگوار را در ذراع گوسفندى زهر داد چون قدرى حضرت تناول فرمود آن ذراع به اذن پروردگار خبر داد که من زهر آلودم سپس حضرت آن را انداخت و پیوسته زهر در بدن آن سرور اثر مى نمود تا اینکه به همان علت از دنیا رحلت فرمود.
پیامبر اسلام فرمود انا ابن الذّبیحین یعنى من فرزند دو مردى بودم که مى خواستند آنها را ذبح کنند (عبدالله پدر آن بزرگوار و اسماعیل پیامبر از اجداد رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم ).
۱- چون ابراهیم خواست به امر خدا اسماعیل را ذبح کند خداوند قوچى فرستاد که به عوض ابراهیم آنرا ذبح کند و ابراهیم آنرا ذبح نمود.
۲- عبدالمطلب وقتى حفر زمزم مى نمود با خود عهد کرد اگر خداوند مرا ده پسر اعطا کند که در این کارها مرا یارى کند یکى از آنها را در راه خدا قربانى کنم وقتى او را خداوند ۱۰ پسر اعطا نمود خواست یکى را قربانى نماید اتفاق کردند که قرعه بزند به نام هر کدام آمد او را قربانى کنند قرعه انداختند به نام عبدالله آمد برادران و عده اى از قریش مانع شدند قرار بر آن گذاشتند که به نزد زنى در مدینه که کاهن بود بروند تا او حکم کند آن زن گفت دیه مرد در میان شما چقدر است گفتند ده شتر گفت بروید عبدالله را با ده شتر قرعه زنید اگر به نام شترها آمد آنها را قربانى کنید واگر به نام عبدالله آمد فدیه را زیاد کنید تا قرعه به نام شتر آید و عبدالله سلامت بماند، بعد از مراجعت در مکه قرعه زدند به نام عبدالله آمد فدیه را زیاد کردند تا به صد شتر رسید قرعه به نام شترها برآمد عبدالمطلب راضى نشد باز قرعه زد به نام شترها آمد و صد شتر را به عوض عبدالله قربانى کرد (این بود که در اسلام دیه مرد صد شتر مقرّر گشت) و عبدالله نجات یافت، و مقصود پیامبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم از دو ذبح اسماعیل و عبدالله بود که مى خواستند ذبح کنند.
۲- شهادت حضرت امام حسن مجتبى علیهالسلام ۵۰ ق
چون مابین امام حسن علیهالسلام و معاویه مصالحه شد آن حضرت به مدینه رفت تا ده سال از مدت حکومت معاویه گذشت معاویه عازم شد از براى یزید ملعون بیعت بگیرد و این بر خلاف شرائط مصالحه بود لاجرم تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند چون امام را مانع اجراء نقشه هاى خود مى دانست.
سمى از پادشاه روم طلبید با صد هزار درهم براى جعده دختر اشعث بن قیس که همسر آن حضرت بود فرستاد و ضامن شد اگر امام حسن علیهالسلام را به زهر شهید کند او را به ازدواج یزید درآورد.
قطب راوندى مى نویسد امام علیهالسلام روزه بودند و روز بسیار گرم که تشنگى بر آن جناب در وقت افطار بسیار مؤ ثر شده آن زن شیرى که زهر را داخل آن کرده بود آورد و بر حضرت داد و حضرت نوشید احساس سم نمود و کلمه استرجاع به زبان آورد، حضرت روى به جعده کرد و فرمود اى دشمن خدا کشتى مرا خدا ترا بکشد که خلفى بعد از من نخواهى یافت و آن شخص تو را فریب داده، در مقابل حضرت طشتى گذاشته بودند و پاره پاره جگر مبارکش به آن مى ریخت.
جناده مى گوید به حضرت عرض نمودم چرا معالجه نمى کنى فرمود بنده خدا مرگ را به چه معالجه مى توان کرد و پس از مقدارى موعظه نَفَس مقدسش منقطع و رنگ مبارکش زرد شد، امام حسین نزدیک برادرش بود که اسرار امامت را به او تفویض کرد و در ۴۷ سالگى در سال ۵۰ قمرى روح مقدسش به ریاض قدس پرواز نمود قبر مبارکش در قبرستان بقیع در مدینه مى باشد.
والده معظمه اش حضرت فاطمه زهراء و والد بزرگوارش حضرت على علیهالسلام و شیخ مفید ره اولاد آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر نوشته است در تاریخ آمده ۲۵ بار حضرت پیاده به حج رفته بود و دو یا سه بار تمام مال خود را با فقرا تقسیم کرد.
ناگفته نماند که نوشته اند معاویه صد هزار درهم را به جعده داد ولى به یزید تزویج نکرد و گفت مى ترسم به پسرم آن کنى که با پسر رسول خدا کردى.
سادات طباطبائى
چنان که ذکر گردید امام حسن علیهالسلام هشت پسر داشت یکى حسن مثنى و او صاحب شش پسر بود و یکى از پسرانش ابوالحسن ابراهیم غمر نام داشت (غمر یعنى کریم خوشخوى و جواد).
ابراهیم پنج سال در کمال زحمت و رنج در حبس منصور بود در ماه ربیع الاوّل سال ۱۴۵ قمرى در زندان به دار بقا انتقال یافت و ۶۹ سال عمر کرد و داراى شش پسر بود یکى به نام اسماعیل است که احفاء و نسل جناب ابراهیم از این فرزند مى باشد.
اسماعیل مکنّى به ابوابراهیم و ملقب به دیباج اکبر بود (به جهت کمال حسن او را دیباج نامیدند) این بزرگوار دو پسر داشت به نامهاى حسن و ابراهیم.
ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم غمر بن حسن مثنى بن امام حسن مجتبى ملقب به طباطبا است زیرا پدرش اسماعیل پارچه اى به او داد و گفت اقطعه لک قمیصا او قباء یعنى این پارچه را پیراهن یا قبا بُبرم چون در آن وقت زبانش در اظهار مخارج حروف نارسا بودگفت طباطبا عوض قباقبا، از آن وقت ابراهیم به طباطبا ملقب شد و هر کس به این بزرگوار منسوب است طباطبائى گویند تمام سادات طباطبائى از اولاد امام حسن مجتبى مى باشند.
مرحوم شیخ عباس مى نویسد ابراهیم مردى با جلالت بود و عقاید خود را به امام رضا معروض داشت و خود را از شک و شبهه پاک ساخت.